اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عمر

نویسه گردانی: ʽMR
عمر. [ ع َ ] (ع مص )دیر ماندن و زیستن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دیر زیستن . (دهار). عُمر. عَمَر. عَمارة. رجوع به عمر و عمارة شود. || دیر داشتن و باقی گذاردن . (از اقرب الموارد): عمره اﷲ؛ دیر دارد او راخدای . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). هرگاه لام ابتدا بر «عمر» درآید مرفوع میگردد بنابر مبتدا بودن که خبر آن محذوف باشد، چنانکه گوئیم : لعمرُ اﷲ که تقدیر آن لعمر اﷲ یسمی ، یا لعمر اﷲ ما اُقسم به میباشد. و هرگاه بدون لام باشد مانند سایر مصادر منصوب میگردد، چنانکه گوئیم عمر اﷲ ما فعلت کذا، و عمرک اﷲ مافعلت ُ. و اما معنای لعمر اﷲ و عمر اﷲ «به هستی و بقای خداوند سوگند میخورم » میباشد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || آبادان گردیدن و مسکون شدن . (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || سکونت و منزل کردن . || بنا کردن . (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || پرستش و عبادت کردن . (از اقرب الموارد). عَمارة. رجوع به عمارة شود. || خدمت کردن . عَمارة. رجوع به عمارة شود. || نماز خواندن و روزه گرفتن . (از اقرب الموارد). عَمارة. رجوع به عمارة شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
یقطن بن عامر. [ ی َ طَن ُ ن ُ م ِ ] (اِخ ) نخستین کسی است که به زبان عرب تکلم کرده است . یاقوت در معجم البلدان آرد: هشام گوید: پدرم گفت ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
ربیعةبن عامر. [ رَ ع َ ت ِ ن ِ م ِ ] (اِخ ) یا مسکین دارمی . ربیع-ةبن عام-ربن اُنَیف بن شریح دارمی تمیمی ، شاعر عراقی . وی مردی شجاع و از اش...
ربیعةبن عامر. [ رَ ع َ ت ِ ن ِ م ِ ] (اِخ ) ابن صعصعة، از عدنانیان و جد دوران جاهلی بود. فرزندان وی به چهار قبیله تقسیم شده بود بدین سان : ...
ربیعةبن عامر. [ رَ ع َ ت ِ ن ِ م ِ ] (اِخ ) ابن عامربن عقیل ، پدر ابرص و قحافة و عرعرة و قرة است از قبیله ٔ عقیل . (از منتهی الارب ).
صحراء بنی عامر. [ ص َ ءُ ب َ م ِ ] (اِخ ) نام موضعی است و یاقوت گوید ندانم در کوفه است یا جای دیگر. (معجم البلدان ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
غزوه ٔ ذی امر. [ غ َزْ وَ ی ِ اَم َرر ] (اِخ ) یا غزوه ٔ غطفان . رجوع به غطفان شود.
بستان ابن عامر. [ ب ُ ن ِ اِ ن ِ م ِ ] (اِخ ) نزدیک مکه است و نخلهای یمانیه وهم شامیه دارد. (منتهی الارب )... و راه بصره در اوطاس یا ذات ...
المنصور محمد بن ابى عامر، حاجب قدرتمند هشام(المؤید) خلیفه‏ى اموى اندلس (خلافت 366 - 399ق) بود. دوران او مقارن است با آغاز ضعف نظامى و آشفتگى و هرج و م...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.