اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عمر

نویسه گردانی: ʽMR
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن محمد (احمد) بن تقی بن عبداﷲ حضرمی . رجوع به عمر حضرمی شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
عمر ادلبی . [ ع ُ م َ رِ اِ ؟ ] (اِخ ) ابن احمد. رجوع به عمر عنز شود.
عمر اسیدی . [ ع ُ م َ رِ اُ س َی ْ ی ِ ] (اِخ ) ابن یزیدبن عمیر. از بنی اسید، از بنی تمیم . وی از مردم شجاع روزگار بنی مروان بود که بسال 109 ه...
عمر ایوبی . [ ع ُ م َ رِ اَی ْ یو ] (اِخ ) ابن شاهنشاه بن ایوب ایوبی . ملقب به تقی الدین و مظفر. وی برادرزاده ٔ سلطان صلاح الدین ، و شخصی شجا...
عمر امینی . [ ع ُ م َ رِ اَ ] (اِخ ) ابن محمدبن منصور امینی ، مکنی به ابوحفص و ملقب به عزالدین و مشهور به ابن حاجب . محدث و جغرافیدان قرن ...
چراغ عمر. [ چ َ / چ ِ غ ِ ع ُ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از حیات و زندگی .- چراغ عمر کسی خاموش شدن ؛ کنایه است از دم درکشیدن و مردن ....
عمر بلنسی . [ ع ُ م َ رِ ب َ ل َ ] (اِخ ) ابن محمد. رجوع به عمر قضاعی (ابن محمد...) شود.
عمر بلوطی . [ ع ُ م َ رِ ب َل ْ لو ] (اِخ ) بطروجی اقریطشی . رجوع به ابوحفص (عمر بلوطی ...) شود.
عمر تجیبی . [ ع ُ م َ رِ ت ُ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبداﷲبن محمدبن مسلمه ٔ تجیبی ، مکنی به ابوحفص و ملقب به المتوکل . آخرین تن از ملوک بنی اف...
عمر بخاری . [ ع ُ م َ رِ ب ُ ] (اِخ ) ابن احمد. ملقب به تاج الشریعة. رجوع به عمر مجوبی شود.
عمر بخاری . [ ع ُم َ رِ ب ُ ] (اِخ ) ابن علی . رجوع به عمر لیثی شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.