اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عمل

نویسه گردانی: ʽML
عمل . [ ع َ م َ ] (ع مص ) کار کردن . (منتهی الارب ). کار کردن و انجام دادن و ساختن . (از اقرب الموارد). || مبالغه نمودن در رنج و آزار کسی : عمل به العِمِلّین َ، او العِمْلین َ، او العُمَلین َ؛ مبالغه نمود در رنج و آزار او. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || نیک کارکن و هوشیار گردیدن ناقه . (از منتهی الارب ). «عَمِلة» بودن ناقه . (از اقرب الموارد). رجوع به عَمِلة شود. || پیوسته درخشیدن برق . (از منتهی الارب ). ادامه یافتن برق . (از اقرب الموارد). || شتافتن . || سعی و کوشش کردن : عمل علی الصدقة؛ سعی و کوشش کرد در فراهم آوردن و جمع کردن صدقه . (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || حاکم گشتن بر شهری : عمل لفلان علی البلد؛ از جانب فلان بر شهر حاکم بود. (از اقرب الموارد). || پیدا کردن کلمه ای اعراب را بر کلمه ٔ دیگر. (منتهی الارب ). بوجود آوردن کلمه ای نوعی از اعراب را در کلمه ای دیگر. (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
عمل یافته . [ ع َ م َ ت َ/ ت ِ ] (ن مف مرکب ) درست شده . پرورده شده : بیا ساقی آن زیبق تافته به شنگرف کاری عمل یافته .نظامی .
عمل گزاری . [ ع َ م َ گ ُ ] (حامص مرکب ) انجام دادن عمل . ادای عمل دیوانی . سپردن عمل دیوانی به کسی : از تو سخن عمل گزاری از بنده دعا ز بخت...
عمل گیسو. [ ع َ م َ ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نوائی است از موسیقی که به هندی دهناسری گویند. (آنندراج ) (غیاث اللغات ).
عمل کردن . [ ع َ م َ ک َدَ ] (مص مرکب ) انجام دادن . کاری کردن : چو خسرو دید کایام آن عمل کردکمند افزود و شادروان بدل کرد. نظامی .چون عمل ...
نامه ٔ عمل . [ م َ / م ِ ی ِ ع َ م َ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نامه ٔ اعمال : ملک از بهرنامه ٔ عملت خویشتن وقف کرده بر تهلیل . انوری .رجوع به ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
عمل یافتن . [ ع َ م َ ت َ ] (مص مرکب ) انجام گرفتن . به مرحله درآمدن . بار آمدن . پرورده شدن . درست شدن . رجوع به عمل یافته شود.
عمل آورنده . [ ع َ م َ وَ رَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) سازنده .- به عمل آورنده ؛ مهیاکننده . سازنده .
عمل ساختن . [ ع َ م َ ت َ ] (مص مرکب ) بوجود آوردن . ایجاد کردن : صورت ما را که عمل ساختندقسمت روزی به ازل ساختند.نظامی .
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۸ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.