عملة. [ ع َ م َ ل َ ] (ع ص ، اِ) عمله . ج ِ عامل . کارگران . رجوع به عامل شود
: و او را [ دیه قردین ] قردین از برای او نام نهادند که ملک کیخسرو عمله و بنایان خود را روزی گفت گردید این
۞ . (تاریخ قم ص
81).
-
عمله ٔ خلوت ؛ کنیزان و زنان حرم .
-
عمله ٔ طبع ؛ کارگران چاپخانه . (فرهنگ فارسی معین ).
-
عمله ٔ طرب ؛ گروه مطربان و موسیقی دانان . (فرهنگ فارسی معین ).
-
عمله ٔ کشتی ؛جاشوان . ملاحان . (فرهنگ فارسی معین ).
-
عمله واکره ؛ کارگران و کشاورزان . و در تداول فارسی بر کسانی اطلاق میشود که کارهای سخت و خشن و پست میکنند.
|| در فارسی امروز، کلمه ٔ عمله بصورت مفرد بمعنی یک تن کارگر زیردست بنا، استعمال میشود. و خشت و آجر به بنا دادن و زمین حفر کردن و دیوار فرودآوردن و گِل ساختن و خاک بردن و ازین قبیل کارها در بنائی از وظایف اوست . و عمله غیر شاگرد بنا است چه شاگرد بنا بیش و کم از بنائی آگاهی دارد. این کلمه را گاهی به «ها» (عمله ها) و زمانی به «ات » (عملجات ) جمع بندند و نظایر این کلمه که جمع عربی را مفردبکار برند در فارسی کمابیش هست همچون طلبه ، تبعه و جز اینها.
-
سرعمله ؛ بزرگ کارگران و عمله ها.