عملی کردن
نویسه گردانی:
ʽMLY KRDN
عملی کردن . [ ع َ م َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بعمل درآوردن . قابل انجام یافتن کردن .
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
املی کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) املا کردن : گهی بلبل زند بر زیر و گه صلصل زند بر بم گهی قمری کند از بر گهی ساری کند املی . منوچهری (د...