اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عمیا

نویسه گردانی: ʽMYA
عمیا. [ ع َم ْ ] (از ع ، ص ) عمیاء. رجوع به عمیاء شود. || (ق ) کورکورانه . ناآگاهانه :
بیان کن حال و جایش را اگر دانی مرا ورنه
مپوی اندر ره حکمت ز تقلید ای پسر عمیا.

ناصرخسرو.


- برعمیا ؛ کورکورانه . از روی نادانی : بونصر گفت : فایده ندارد قاصدان فرستادن برعمیا. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 557).
در چنین ره گر نداری توشه برعمیا مرو
کین رهی بس مهلکست و وادیی بس منکرست .

عطار.


- علی العمیا ؛ علی العمیاء. کورکورانه . رجوع به ماده ٔ برعمیا و عمیاء شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
عمیا. [ ع ِم ْ می یا ] (ع مص ) قتیل عمیا؛ کشته ای که کشنده ٔ آن معلوم نشود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). قُتل عمیا؛ کشته شد ودانسته نیست...
عمیاء. [ ع َم ْ ] (ع ص ) مؤنث أعمی ̍. کور. نابینا. ج ، عُمی ، عمیاوات . رجوع به اعمی شود.- علی العمیاء ؛ کورانه . کورکورانه . (یادداشت مرحوم ...
اِمیا. [ اِم ْ ] نام پسرانه ژاپنی. همچنین نامی در هند باستان. در زبان سانسکریت به معنی: "خداوند درون من است." منابع: • https://japanese-name...
امیا. [ اَم ْ ] (اِ) کیسه و همیان زر. (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (هفت قلزم ). همیان . (مؤید الفضلاء) (شرفنامه ٔ منیری ) : تمنای وصال خوبرو...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.