عمیر
نویسه گردانی:
ʽMYR
عمیر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن حباب بن جعده ٔ سلمی . رئیس قیسیان در عراق ، از قهرمانان زیرک بشمار می رفت . وی از همراهان ابراهیم بن اشتر، در جنگ با عبیداﷲبن زیاد در «خازر» بوده است .سپس به قرقیسیا آمد و بر عمیدالملک بن مروان شورش کرد و بر نصیبین دست یافت . آنگاه قبیله ٔ قیس همگی وی را به ریاست پذیرفتند. بین او و یمانیه و بنی کلب و تغلب جنگهایی رخ داد که از آنجمله است : جنگ ماکسین ، ثرثار اول ، ثرثار ثانی ، فدین ، سکیر، معارک ، شرعبیة و بلیخ . وی در تمام این جنگها قهرمان اول بشمار می رفت وسرانجام بسال 70 هَ .ق . در جنگ حشاک به قتل رسید. (از الاعلام زرکلی از تاریخ ابن اثیر، حوادث سال 70).
واژه های همانند
۱۳۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
عمیر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن زوذی . رجوع به ابوکثیر شود.
عمیر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن سعدبن عبید اوسی انصاری . وی از صحابیان بود و در فتوحات شام شرکت داشت . از جانب خلیفه ٔ دوم بر شهر حمص حاکم گش...
عمیر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن سعید نخعی . رجوع به ابویحیی شود.
عمیر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن عامربن دهمان بن حارث بن غنم بن مالک بن کنانه . وی پدر مادر عایشه زوجه ٔپیامبر (ص ) بود. (از حبیب السیر چ خیام ج...
عمیر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن عامربن عبد ذی الشری . گویند نام او ابوهریرة بوده است . رجوع به ابوهریرة (عبدالرحمان بن صخر...) شود.
عمیر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن عباد کلبی . وی دبیر معاویةبن ابی سفیان بود. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 563 شود.
عمیر. [ ع ُم َ ] (اِخ ) ابن عبدالمجید. رجوع به ابومغیرة شود.
عمیر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن عبد عمرو. از صحابیان بود. (از منتهی الارب ).
عمیر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن مُقاعِس بن عمرو. از تمیم از عدنانیة. جدی جاهلی است . (از الاعلام زرکلی ج 2 ص 742).
عمیر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن نمیر. رجوع به ابووقرة شود.