گفتگو درباره واژه گزارش تخلف عنبان نویسه گردانی: ʽNBAN عنبان . [ عُم ْ ] (اِخ ) ۞ نام جایگاهی است . (از معجم البلدان ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه واژه معنی عنبان عنبان . [ ع َ ن َ ] (ع ص ) تکه ٔ کوهی شادمان سبک و گران جسم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آهوی چابک و سبک جسم و سنگین . از اض... انبان انبان . [ اَم ْ] (اِ) ۞ ظرف چرمی که در آن زاد نگه دارند. توشه دان . (آنندراج ). جراب . (دهار) (منتهی الارب ). علق . جشیر. خرص . قشع. (منتهی ا... انبان پوست دباغی شده نامرغوب انبان انبان. شکم. خیک، شکمبه. مشک. گر تو این انبان ز نان خالی کنی پر ز گوهرهای اجلالی کنی مولوی نی انبان نی انبان . [ ن َ / ن ِ اَم ْ ] (اِ مرکب ) نام سازی که از نی و چرم سازند. (غیاث اللغات ). نوعی از نی که متصل است به انبانی پر از هوا و آن ... بن انبان بن انبان . [ ب ُ اَ ] (ص مرکب ) دشنامی است . آنکه بر سرین گوشت ندارد از پیری یا علتی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : یارب چرا نبرد مرگ از ماای... لت انبان لت انبان . [ ل َ اَم ْ ] (ص مرکب ) لتنبر. لت انبار. پرخوار. لتنبان . بسیارخوار. شکم پرست . صاحب غیاث اللغات گوید: مرکب از لت که به معنی شکم ا... نای انبان نای انبان .[ اَم ْ ] (اِ مرکب ) نی انبان . و آن انبانی باشد که بر یک سر آن پنجه وصل کرده اند و آن پنجه سوراخی چند دارد، آن انبان را پر باد... باد انبان کیسه هوای ایمنی در خودرو ها انبان نفط انبان نفط. [ اَم ْ ن ِ ن َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حقه ٔ چرمین باشد که از نفط [ نفت ] یا باروت پر کرده بمددآتش بر دشمنان اندازند. (غیاث ا... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود