اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عنس

نویسه گردانی: ʽNS
عنس . [ ع َ ] (ع ص ) شتر ماده ٔ درشت اندام و نیک دم دراز. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). ناقه ٔ سخت و قوی ، و گویندماده شتری که دمش دراز گشته و موی آن بسیار باشد. (از اقرب الموارد). || (اِ) عقاب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || صخره . ج ، عِناس ، عُنوس . (اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
انس آباد. [ اَ ن َ ] (اِخ ) قریه ای است در رستاق اعلم در خاک همدان در حوالی درگزین . (از مرآت البلدان ص 97). قریه ای است از اعمال درگزین ...
جن و انس . [ ج ِن ْ ن ُ اِ ] (ترکیب عطفی ) پری و آدمی : غنی ملکش از طاعت جن و انس .سعدی .
انس کریت . [ اُ ن ِ ک ِ ] (اِخ ) ۞ فیلسوف یونانی و از معاصران و ملازمان و سرداران اسکندر مقدونی بود. رجوع به فهرست اعلام ایران باستان پ...
انس دادن . [ اُ دَ ] (مص مرکب ) ایجاد انس و الفت کردن میان دو یا چند تن . (فرهنگ فارسی معین ). تأنیس . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار).
انس پرورد. [ اُ پ َرْ وَ ] (ن مف مرکب ) آنکه پرورده و پرورش یافته در انس و الفت است : پرورده ٔ وحشتم ز بی جنسی کو هم نفسی که انس پرورد است ....
انس داشتن . [ اُ ت َ ] (مص مرکب ) الفت داشتن : آن نه تنهاست که با یاد تو دارد انسی تا نگویی که مرا طاقت تنهایی هست .سعدی .
انس گرفتن . [ اُ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) خو گرفتن . خوگر شدن . (یادداشت مؤلف ). تأنس . (تاج المصادر بیهقی ) (مجمل اللغة). الفت گرفتن . انس یاف...
انس‌التائبین و صراط الله المبین: کتابی است صوفیانه با نثری ساده و روان در ۴۵ باب به صورت پاسخ به سؤالهایی که مریدان مطرح می‌کرده‌اند. تاریخ تألیف این ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.