اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عهد

نویسه گردانی: ʽHD
عهد. [ ع َ ] (ع مص ) باران نخستین ِ بهار رسیده شدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء): عُهِدَ المکان ، به صیغه ٔ مجهول ؛ به آن مکان «عِهادة» رسید. (از اقرب الموارد). رجوع به عهادة شود. || مدارا کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || شناختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
- عهد خارجی ؛ آن است که پیش از آن چیزی ذکر شده باشد. (از تعریفات جرجانی ).
- عهد ذهنی ؛ آن است که پیش از آن چیزی ذکر نشده باشد. (از تعریفات جرجانی ). و رجوع به ماده ٔ «عهد ذهنی » شود.
|| توحید خدای تعالی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). توحید کردن خداوندرا. (از اقرب الموارد). || پیش کسی درآمدن بچیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پیش کسی رفتن در کاری . (از اقرب الموارد). || نگاه داشتن مودت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رعایت کردن و حفظ نمودن حرمت . (از اقرب الموارد). || اندرز کردن و پیمان نمودن با کسی . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). پیمان بستن و شرط نمودن با کسی . (از اقرب الموارد) || ملاقات کردن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). برخوردن کردن با کسی . || شناساندن و آشنا ساختن . || وفا نمودن به وعده . (از اقرب الموارد). حفظ کردن و رعایت نمودن چیزی را در حالات مختلف . و گویند اصل معنی این کلمه همین است سپس در مورد وثیقه و پیمان ، که مراعات آن لازم است به کار رفته است . (از اقرب الموارد) (از تعریفات جرجانی ). || ضمانت کردن نزد کسی . (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
احد. [اَ ح َ ] (ع ص ، اِ) یکی . یگانه . || یکم .- احدی ؛ یک تن . هیچکس . کسی : عاجز نمیکند او را هیچ دشواری و مفر و گریزگاهی نیست هیچ اح...
احد. [ اَ ح َ ] (ع ص ) یگانه . فرد. یکی بخدائی . || (اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی . صفتی از صفات باری تعالی . نزد بعضی احد، مخصوص است بخد...
احد. [ اَ ح َ ] (اِخ ) محلی است در نجد. (مراصد).
احد. [ اَ ح َدد ] (ع ن تف ) تندتر. تیزتر. اَذکر: خراسان که خلاصه ٔ بیضه ٔ دولت و نقاوه ٔ مملکت است ، بدو ارزانی داشت تا وقت نجوم محن و هجوم ...
احد. [ اُ ح ُ ] (اِخ ) کوهی است نزدیک مدینه ٔ منوره ، سرخ رنگ ، و قله ندارد و بین آن و مدینه ٔ منوره یک میل راه است در جهت شمالی و در آنج...
احد. [ اُ ح ُ ] (اِخ ) (غزوه ٔ...) مؤلف روضةالصفا آورده است : از جمله ٔ معظمات وقایع سنه ٔثلث هجریه غزاء اُحد است . تفصیل این اجمال آنکه مشر...
غزوه ٔ احد. [ غ َزْ وَ ی ِ اُ ح ُ ] (اِخ ) رجوع به احد شود.
احد و عشرون . [ اَ ح َ دَ وَ ع ِ ] (ع عدد مرکب ، ص مرکب ، اِ مرکب ) احد و عشرین . بیست ویک .
اﷲ احد اﷲ الصمد. [ اَل ْ لا ه ُ اَح َ اَل ْ لا ه ُص ْ ص َ م َ ] (ع جمله ٔ اسمیه مأخوذ از قرآن ) یعنی خدا یکی است و ملجاء و مقصود است . این عبار...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.