عیط
نویسه گردانی:
ʽYṬ
عیط. [ ع َ ی َ ] (ع مص ) درازگردن بودن . عَیِطَ الرجل ؛ گردن آن مرد دراز بود. (از اقرب الموارد). درازگردن گردیدن . (از ناظم الاطباء). || (اِمص ) درازی گردن . (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
عیط. [ ع َ ] (ع مص ) دراز گردیدن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). گویند: عاطت العنق ؛ یعنی گردن درازشد. (از اقرب الموارد). || باردار نگ...
عیط. (ع ص ، اِ) ج ِ أعیط. (ناظم الاطباء). رجوع به اعیط شود. || ج ِ عَیطاء. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به عیطاء شود. || ج ِ عائط....
عیط. [ طِ ] (ع صوت ) آواز جوانان چابک و سبک ، چون همدیگر را آوازکنند. یا کلمه ای است که وقت مستی و بازی و چیرگی بدان بانگ کنند و خروشند. ...
عیط. [ ع ُی ْ ی َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عائط. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عائط شود.
عایط. [ ی ِ ] (ع ص ) رجوع به عائط شود.
آیت . [ ی َ ](ع اِ) نشان . نشانه . علامت . اماره . آیة : ای بزمگه تو صورت فردوس وی رزمگه تو آیت محشر. مسعودسعد. || معجز. دشواری . معجزه . اعجا...
عائط. [ ءِ ] (ع ص ) شتر و زن که بی «عقر» سالها باردار نشود. ج ، عیط و عُیَّط و عوط و عوطَط. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || شت...
آئَت. (اوستایی) 1ـ اما، ولی 2ـ پس، سپس، از آن رو، بنابراین، آنگاه، به آن سان، هنگامی که 3ـ مگر، مگر از، 4ـ در اینجا.
اَئُت: (اوستایی) دریافتن، درک کردن، فهمیدن، دانستن