اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عین

نویسه گردانی: ʽYN
عین . [ ع َی ْ ی ِ / ع َی ْ ی َ ] (ع ص ) سقاء عین ؛ مشک آبریز و مشک نو. (منتهی الارب ). مشک نو و مشکی که آب آن برود. (ناظم الاطباء). مشکی که آب آن جاری شود. || رجل عین ؛ مرد سریعالبکاء که زود می گرید. (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۶۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
عین الیقین . [ ع َ نُل ْ ی َ ] (ع اِ مرکب ) یکی از مراتب ثلاثه ٔ یقین (علم الیقین ، عین الیقین ، حق الیقین ) است . (یادداشت مرحوم دهخدا). کیفیت ...
عین ثرماء. [ ع َ ن ِ ث َ ] (اِخ )قریه ای است در غوطه ٔ دمشق ، و چند تن از محدثان از اهالی این قریه می باشند. رجوع به معجم البلدان شود.
طبقات عین . [ طَ ب َ ت ِ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ۞ صلبیه ، مشیمیه ، شبکیه ، عنکبوتیه ، قرنیه ، ملتحمه . (از برهان ذیل هفت حجله ٔ نور). و...
عین الرامی . [ ع َ نُرْ را ] (اِخ ) نام سحابیه ای است که آن را بر چشم صورت «رامی » توهم کنند. (از جهان دانش ).
عین الحسان . [ ع َ نُل ْ ح ِ ] (اِخ ) دهی از بخش موسیان شهرستان دشت میشان با 500 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آن غلات و برنج است . ساکن...
عین الحیاة. [ ع َ نُل ْ ح َ ] (ع اِ مرکب ) چشمه ٔ آب حیاة. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). چشمه ٔ آب زندگانی . (ناظم الاطباء). نام چشمه ای به بهشت ...
عین الحیوان . [ ع َ نُل ْ ح َ ی َ ] (ع اِ مرکب ) چشمه ٔ حیوان . || آب زندگانی . عین الحیاة. || به لغت اکسیریان ، زیبق است . (مخزن الادویه )....
عین الجالوت . [ ع َ نُل ْ ] (اِخ ) شهری است زیبا بین بَیسان و نابلس ، از اعمال فلسطین .این شهر مدتی تحت تسلط رومیان بود، سپس بسال 579 هَ. ق...
عین السرطان . [ ع َ نُس ْ س َ رَ ] (ع اِ مرکب ) سپستان . (مخزن الادویة) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به سپستان شود.
عین القیارة. [ ع َ نُل ْ ق َی ْ یا رَ ] (اِخ ) چشمه ای است در موصل که از آن «قار» بیرون می آید. (از معجم البلدان ). و رجوع به قَیّارة شود.
« قبلی ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ صفحه ۱۱ از ۱۷ ۱۲ ۱۳ ۱۴ ۱۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.