اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عین

نویسه گردانی: ʽYN
عین . [ ع َی ْ ی ِ / ع َی ْ ی َ ] (ع ص ) سقاء عین ؛ مشک آبریز و مشک نو. (منتهی الارب ). مشک نو و مشکی که آب آن برود. (ناظم الاطباء). مشکی که آب آن جاری شود. || رجل عین ؛ مرد سریعالبکاء که زود می گرید. (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۶۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۲ ثانیه
عین الاعلی . [ ع َ نُل ْ اَ لا ] (ع اِ مرکب ) اقحوان است . (مخزن الادویه ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به اقحوان شود.
عین السلور. [ ع َ نُس ْ س َل ْ ل َ ] (اِخ ) چشمه ای است که بحیره ٔ آن بنام یَغرا میباشد، و آن نزدیک انطاکیه واقع شده و هر دو ازآن ِ مسلمةبن ...
عین السنور. [ ع َ نُس ْ س ِن ْ ن َ ] (ع اِ مرکب ) ابوریحان بیرونی گوید که کندی ، عین السنور را جزء مسبوکات و فلزات ذکرکرده و آن را بنفش رنگ (...
عین الرکبة. [ ع َ نُرْ رُ ب َ ] (ع اِ مرکب ) گردنای زانو. (یادداشت مرحوم دهخدا). حفره ٔ زانو. رجوع به عین شود.
عین الزمان .[ ع َ نُزْ زَ ] (اِخ ) احمدبن منیربن احمدبن مفلح طرابلسی ، مشهور به ابن منیر و ملقب به عین الزمان . شاعراواخر قرن پنجم و نیمه ٔ ...
عین الزمان . [ ع َ نُزْ زَ] (اِخ ) حسن بن محمدبن ابراهیم ، مکنی به ابوعلی و ملقب به عین الزمان . پزشک و منجم و لغوی اواخر قرن پنجم و نیمه ٔ...
عین الوردة. [ ع َ نُل ْ وَ دَ ] (اِخ ) نام «رأس عین » است که شهری است مشهور در الجزیرة. (از معجم البلدان ). رجوع به رأس العین شود.
عین الهدهد. [ ع َ نُل ْ هَُ هَُ ] (ع اِ مرکب ) چشم هدهد. || اسم مغربی آذان الفار رومی است . و در افریقیه بجهت عرق النساء استعمال می نمایند. ...
عین الدوله . [ ع َ نُدْ دَ ل َ ] (اِخ ) سلطان عبدالمجید میرزابن سلطان عبدالمجید میرزابن فتحعلی شاه قاجار(1261 - 1345 هَ . ق .). از رجال دوره ٔ م...
عین الکمال . [ ع َ نُل ْ ک َ ] (ع اِ مرکب ) چشم زخم ، یعنی نظری که به چیز زیبا و خوش ضرر برساند. (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (از ناظم الاطباء). ...
« قبلی ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ صفحه ۱۰ از ۱۷ ۱۱ ۱۲ ۱۳ ۱۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.