اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

غاذی

نویسه گردانی: ḠAḎY
غاذی . (ع ص ) هو غاذی مال ؛ او نگهبان و نیکوکننده ٔ شتران است . (منتهی الارب ). || زخمی که خشک نشود. (از تاج العروس ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۷۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۶ ثانیه
نجم الدین غازی . [ ن َ مُدْ دی ن ِ ] (اِخ ) ثانی ، ملقب به المنصور. دهمین ِ ملوک ارتقیه ٔ ماردین است . وی از 693 تا 712 هَ .ق . حکومت کرد. (از...
قاضی سعید قمی . [ س َ دِ ق ُ ] (اِخ ) محمد سعیدبن محمد مفید قمی ، معروف به قاضی سعید و ملقب به حکیم کوچک . از اجله ٔ علمای نامی امامیه و مف...
قاضی اسد کاشی . [ اَ س َ دِ ] (اِخ ) گویند مولدش در قریه ٔ دیدر قهستان ساوه است ، و چون در کاشان سالها میبوده مشهور به کاشی است . غرض در لباس...
قاضی ابن مضا. [ اِ ن ُ م َ ] (اِخ ) احمدبن عبدالرحمان . رجوع به ابن مضا ابوالعباس احمد شود.
قاضی ابن حجر. [ اِ ن ُ ح َ ج َ ] (اِخ ) احمدبن علی بن حجر عسقلانی . رجوع به ابن حجر ابوالفضل شود.
غازی سیف الدین . [ س َ فُدْ دی ] (اِخ )رجوع به غازی بن عمادالدین و غازی بن قطب الدین شود.
قاضی ابن بیع. [ اِ ن ُ ب َی ْ ی ِ ] (اِخ ) محمدبن عبداﷲبن محمد. رجوع به ابن بیع حاکم ابوعبداﷲ و حاکم نیشابوری شود.
غازی مازندرانی . [ ی ِ زَ دَ ] (اِخ ) اسمش محمد قاسم خان بن میرزا حسن و همشیره زاده ٔ محمدمهدی خان متخلص به شحنه است که در حرف شین ذکری ا...
قاضی ابوالحسن . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ] (اِخ ) رجوع به ابوالحسن قاضی شود.
قاضی ابوالطیب . [ اَ بُطْ طَی ْ ی ِ ] (اِخ ) طاهربن عبداﷲ. رجوع به ابوالطیب طاهر شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.