غارب . [ رِ] (ع ص ) نعت فاعلی از غروب . غروب کننده . فروشونده ازآفتاب و ماه و دیگر ستاره . مقابل طالع
: چو شنگرف گون شد ز خورشید عالم
سماک و سهیل و سها گشت غارب .
(منسوب به منوچهری و حسن متکلم ).
۞ در بقای او عوض از هر شاجب و خلف از هر غارب و عازب است . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص
460). || (اِ) بالای موج . سرهای موج آب . (منتهی الارب ). || کوهان شتر. میان کوهان و گردن شتر. ج ، غوارب . (منتهی الارب ). میان دو دوش . (دهار). کاهل . (منتهی الارب ). سنام . (منتهی الارب ). و در مثل آمده است : حبلک علی غاربک ؛ یعنی هر جا خواهی برو. (منتهی الارب ). || یکی از اوتاد اربعه ٔ منجمین . (مفاتیح خوارزمی ). برجی که از مغرب طالع شود. (احکام نجوم ). و مقابل طالع است .