اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

غازی

نویسه گردانی: ḠAZY
غازی . (ص ، اِ) زن فاحشه . (از برهان ). || چرب روده ٔ پرمصالح . (برهان ). چرغند. || لقمه ٔ بزرگ ۞ . پیته ٔ درشت دبلة.(منتهی الارب ). || معرکه گیر. (از برهان ). ریسمان باز. (برهان ) (جهانگیری ). رسن باز :
بر زلف شبان غازی چون دلو رسن بازی
آموخت که یوسف را در قعر چهی یابد ۞ .

مولوی (از جهانگیری ).


سالک به سیر شو نه بصورت که عنکبوت
غازی نگردد ارچه براید به ریسمان .

مجیرالدین بیلقانی (از جهانگیری ).


چوغازی به خود در ۞ نبندند پای
که محکم رود پای چوبین ز جای .

سعدی (ازآنندراج ).


سخره ٔ عقلم چو صوفی در کنشت
شهره ٔ شهرم چو غازی در رسن .

سعدی .


و برای آنکه از غازی به معنی غزاکننده ممیزگردد او را گدا غازی نیز گویند. (آنندراج ). و مؤلف آنندراج نوشته : «غازی ، ریسمان باز که گاهی بر اسب چوبین سوار شود». و این بیت بسحاق اطعمه را شاهد آورده است :
از شوق غازی اسب آن کس که کشته گردد
دین لوت خواران باشد شهید غازی .
و خود او در ذیل «غازی اسب » آن را قسمی از مأکولات اهل توران معنی کرده است ، و همین معنی مناسب این بیت مینماید. (رجوع به غازی اسپ شود). و گویا معنی «ریسمان باز، که گاهی بر اسب چوبین سوار شود». را از همین بیت استنباط کرده اند. (!).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۷۷ مورد، زمان جستجو: ۱.۱۴ ثانیه
قاضی کویی . (اِخ ) قصبه ای است در ولایت آیدین سنجاغ دکزلی بین دکزلی و سرایکوبی در ساحل جنوبی نهر مندرس . (از قاموس الاعلام ترکی ).
قاضی کاشی . (اِخ ) رجوع به قاضی اسد کاشی شود.
قاضی کندی . [ ی ِ ک ِ ] (اِخ ) سلمان بن ربیعه بابلی تمیمی نخستین قاضی کوفه است که به این اسم (قاضی ) معروف شد. وی در کوفه چهل روز در ا...
قاضی کندی . [ ی ِ ک ِ ] (اِخ ) شریح بن حارث بن قیس بن جهم کندی ،مکنی به ابوامیه . رجوع به شریح بن حارث بن قیس شود.
قاضی قاسم . [ س ِ ] (اِخ ) ابن علی بن حسین هاشمی زینبی . رجوع به قاسم زینبی شود.
قاضی فاضل . [ ضی ض ِ ] (اِخ ) عبدالرحیم بن علی بن حسین یا حسن بن احمدبن فرج بن احمد مصری ملقب به محیی الدین یا مجیرالدین ، مکنی به ابوعل...
قاضی عسکر. [ ی ِ ع َ ک َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )مفتی عسکر و کسی که در میان سپاه قضاوت میکند. (ناظم الاطباء). || فقیهی با مقامی معادل ...
قاضی عسکر. [ ع َ ک َ ] (اِخ ) محمدبن یوسف . رجوع به قاضی ابن ابیض شود.
قاضی عمرو. [ عَمْرْ ] (اِخ ) ابن محمدبن سلام ، مکنی به ابوبکر و مشهور به ابن الجعابی . رجوع به قاضی ابن جعابی و ابن الجعابی ابوبکر عمرو ش...
قاضی عیاض . [ ] (اِخ ) ابن موسی بن عیاض اندلسی مغربی مالکی از قبیله ٔ یحصب ، مکنی به ابوالفضل . از مشاهیر ادباء و محدثین عامه است که در ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.