غازی
نویسه گردانی:
ḠAZY
غازی . (اِخ ) ابن ارتق . از امرای ایوبی در دیاربکر در قرن سیزدهم هجری .(النقود العربیة ص 128). و رجوع به نجم الدین شود.
واژه های همانند
۵۷۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۱ ثانیه
قاضی عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن جلال الدین . رجوع به قاضی شمس الدین عبداﷲ شود.
قاضی عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن علی . رجوع به قاضی منصور، عبداﷲ شود.
قاضی عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن علی بن محمد. رجوع به قاضی ابن ابی الشوارب شود.
قاضی عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن عمر. رجوع به قاضی بیضاوی شود.
قاضی عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمد نعمان . رجوع به قاضی ابن حیوان شود.
قاضی عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمد، مکنی به ابن فرضی . رجوع به ابن فرضی ابوالولید شود.
قاضی عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) رازی از فضلای ری بود و به قضای آن شهر روزگار میگذرانید. این بیت او راست :دو روز شد که وفا میکند نمیدانم...
قاضی عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) یقینی . رجوع به قاضی یقینی شود.
قاضی شیخم . [ ش َ خ َ ] (اِخ ) فاضلی است عالم از دانشمندان عهد صفویه و به حسب و نسب از جمله ٔ اشراف و اعاظم و متصدی منصب تدریس و تولیت ...
قاضی طبری .[ ی ِ طَ ب َ ] (اِخ ) طاهربن عبداﷲ، مکنی به ابوالطیب . رجوع به ابوالطیب طاهر و طاهربن عبداﷲ طبری شود.