غالب
نویسه گردانی:
ḠALB
غالب . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن اسود مسعودی . یکی از قاتلان فضل بن سهل ذوالریاستین . مؤلف حبیب السیر آرد: و چون به سرخس رسید روزی ذوالریاستین به حمام درآمد و بنابر آن که از علم نجوم دانسته بود که در آن روز خونش در میان آب و آتش ریخته گردد قصد فصد کرد و پنداشت که تقدیر آسمانی را به تدبیر انسانی مندفع میتوان ساخت و همان زمان که از آن کار فارغ گشت غالب بن اسود مسعودی و قسطنطین رومی و فرخ دیلمی و موفق صقلبی با تیغهای کشیده به سر وقتش رسیده و او را بقتل رسانیده بگریختند و مأمون اظهار اضطراب کرده به پیداساختن قاتلان فرمان داد و ابوالعباس دینوری آن جماعت را گرفته نزد مأمون برد. گویند مأمون از ایشان پرسید که چرا بر این حرکت شنیع اقدام کردید؟ جواب دادند که یا امیرالمؤمنین از خدای بترس این امر بفرمان تو از ما صادر شد! مأمون التفات بدین سخن نکرد و آن چهار شخص را بقتل آورد و سرهای ایشان را پیش حسن بن سهل فرستاد. (حبیب السیر چ خیام تهران ج 2 ص 256).
واژه های همانند
۸۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۶ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
قالب دار. [ ل َ / ل ِ ] (نف مرکب ) خشت زن . خشت مال . خشت زن سر کوره های آجرپزی .
قالب کار. [ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) کسی که سیمان یا آهک را برای ساختمان در قالب ریزد. قالب دار.
قالب کاری . [ ل َ / ل ِ ] (حامص مرکب ) عمل قالب کار. ساختن عمارتی که سقف آن از آهک و خشت یا سنگ باشد : خنده ها دارد ز روزن خانه ٔ معماریت ت...
قالب زدن . [ ل َ/ ل ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) در قالب آوردن : حکیمی که جام لبالب زده رسیده به اسرار و قالب زده . ملاطغرا (از آنندراج ).|| دروغ ...
زلال . ( زُ ) (ع اِ ) : یکی از قالب های شعر است . مراجعه شود به شعر زلال
این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین آن دو، جیوتیس jyutis می باشد که سنسکریت است
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
قالب کردن . [ ل َ / ل ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) قالب گیری کردن . جسمی را در قالبی قرار دادن . || کنایه از فریب دادن طرف در معامله . جنسی را بج...
قالب خاکی . [ ل َ / ل ِ ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از تن که قالب خاکی روان است ، باشد : سیرت یوسف تو راست صورت چاهی مجوی معنی آ...