اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

غداره

نویسه گردانی: ḠDʼRH
غداره . [ غ َ رَ / رِ ] ۞ (اِ) پیکان پهن بزرگ شکاری ، و آن را به اندام بیل سازند. (برهان ). پیکان بزرگ . (جهانگیری ). پیکان تیر بزرگ که به ترکیب بیل سازند. (آنندراج ) (انجمن آرا). به معنی پیکان نیزه نیز آمده . (از لسان العجم ). غداره مأخوذ از کتاره ، کتاله است که در سانسکریت کَتارا ۞ و در زبان اردو کَتاره ۞ و کَتاری ۞ است : شش تن مقدم ایشان خویشتن را به کتاره زدند چنانکه خون در آن خانه روان شد... این خبر به امیر رسانیدند گفت این کتاره به کرمان بایست زد ۞ . (حاشیه ٔ برهان چ معین ذیل غداره و کتاره ). صاحب لسان العجم گوید: غداره درترکی شمشیری است که به پهلوی اسب می بندند. (لسان العجم ). ولی ظاهراً همان غداره و کتاره ٔ فارسی است که به زبان ترکی راه یافته . قداره . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به قداره شود. || دبه ٔ برنجین . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). || یک نوع سلاح محافظ سر. (لسان العجم ). از این کلمه ترکیبات غداره بستن ، غداره بندی ، غداره کشیدن نیز به کار برند.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
غداره بند. [ غ َ رَ / رِ ب َ ] (نف مرکب ) آنکه غداره به خود بندد. آنکه کتاره دارد. || مجازاً هوادار. هواخواه . حامی و طرفدار کسی یا کاری . ح...
غداره بندی . [ غ َ رَ / رِ ب َ ] (حامص مرکب ) عمل غداره بند. غداره بستن . رجوع به غداره و غداره بستن شود.
غداره بستن . [ غ َ رَ/ رِ ب َ ت َ ] ۞ (مص مرکب ) بستن غداره به کمر. غداره بندی . رجوع به غداره شود.
غداره کشیدن . [ غ َ رَ/ رِ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) به روی کسی غداره کشیدن ؛ حمله کردن با غداره به کسی . رجوع به غداره شود.
قداره . [ ق َدْ دا رَ ] (اِ) نوعی از شمشیر است که به هندی کوکتی کاکهانده خوانند. (آنندراج ). قمه . نوعی قمه . رجوع به غداره شود.
غدارة. [ غ ُ رَ ] (ع اِ) آنچه سپس گذارند آن را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). هرچیزی که آن را ترک کنند و باقی گذارند. (از اقرب الموارد).
غدارة. [ غ ِ رَ ] (ع اِ) صاحب منتهی الارب به معنی گیسوی بافته و غدیره آورده و جمع آن را غدائر ذکر کرده ، و این معنی در دیگر قوامیس عرب د...
غدارة. [ غ َدْ دا رَ ] (ع ص ) مؤنث غدار. (منتهی الارب ). زن بیوفا و فریبنده . (ناظم الاطباء). || سنون غداره ؛ سالهایی که پرباران باشد و سبزه...
قدارة. [ ق ُ رَ ] (اِخ ) ابن صالح پی کن ناقه ٔ صالح علیه السلام است . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
قدارة. [ ق َ رَ ] (ع مص ) توانستن . (منتهی الارب ). || آماده ساختن . || وقت معین کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.