اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

غر

نویسه گردانی: ḠR
غر. [ غ ُرر ](ع اِ) مرغی است آبی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (اِمص ) در مثنوی بیت ذیل آمده :
دید شیشه در کف آن پیر پر
گفت شیخا مر ترا هم هست غر.

مولوی (مثنوی چ نیکلسن دفتر دوم ص 438).


نیکلسون در تفسیر مثنوی نویسد (تفسیر دفتر دوم ص 357): «غر» ورم . آماس ، بزرگی غده و مجازاً به معنی مرض و عیب . فاتح الابیات محتملاً غر (به ضم اول و تشدید دوم ) خوانده ، و آن را به فریب و غرور ترجمه کرده و ویلسون ۞ نیز آن را «فریب » ترجمه نموده . اما در عربی لغت «غر» به معنی غرور نیامده ، و قافیه نیز احتمال غر (به فتح ) را ندارد.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۵ ثانیه
قر آمدن . [ ق ِم َ دَ ] (مص مرکب ) کون و کچول کردن . کون چرخاندن .
قر و لند. [ ق ُرْ رُ ل ُ ] (اِ مرکب ) اعتراض و ناخشنودی نمودن از کاری یا از کسی به سخنان نامفهوم . زیر لب غریدن . با کردن صرف شود.
قر و قمیش آمدن به معنی ناز کردن است.
قر و غمزه . [ ق ِ رُغ َ زَ / زِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) لوندی کردن . ناز کردن . کول وکچول کردن . با آمدن و رفتن ترکیب شود.
باغ حسن قر. [ ح َ س َ ق ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان القورات بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند که در 30 هزارگزی شمال خاوری بیرجند واقع است . ناحیه ا...
قر انداختن . [ ق ِ اَ ت َ ] (مص مرکب ) قر انداختن میان قومی ؛ کشتن همه ٔ افراد آن را. (یادداشت مؤلف ).
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.