غراب
نویسه گردانی:
ḠRʼB
غراب . [ غ ُ ] (اِخ ) امیر مدیان است که جدعون وی را هزیمت داده ، افرائیمیان او را بر صخره ٔ غراب به قتل رسانیدند، و صخره ٔ غراب به اسم امیر مدیان که در آنجا مقتول گردید موسوم گشت ، و این صخره در مشرق اردن بود چه جدعون وقتی که غراب و ذئب را به قتل رسانید خود در طرف غربی اردن مشغول برانگیختن غیرت سبط افرائیم و به هیجان آوردن ایشان بود که بدان وسیله مدیانیان را هزیمت دهند، و اینان همان اشخاص بودند که گذرگاههای اردن را گرفته مدیانیان را فرار دادند و متفرق کردند، و پس از آن به تعاقب ایشان پرداخته ، غراب و ذئب را دستگیر کردند، و رئیس آنان را به نزد جدعون آوردند. پس از آن جدعون وعساکرش از اردن گذشتند، شاید زبح و صلمناع را که شهریار مدیانیان بودند دستگیر کنند، علیهذا بر ایشان هجوم آورده در نوبح ایشان را زدند و دو پادشاه را دستگیر کردند. جدعون آنان را به سکوت و فنوئیل آورد و از آنجا به دیار عدم فرستاد. (از قاموس کتاب مقدس ).
واژه های همانند
۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
غراب . [ غ َرْ را ] (اِخ ) محمدبن موسی غراب . استاد ابی علی غصانی است . (منتهی الارب ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
غراب /qorāb/ معنی ۱. (زیستشناسی) کلاغ سیاه. ۲. (صفت) [مجاز] خودخواه. ۳. (نجوم) صورت فلکی کمنوری در آسمان نیمکرۀ جنوبی؛ کلاغ. ۴. (زیستشناسی) زاغ. ۵...
هیل غراب . [ ] (اِ مرکب ) ۞ قاقله ٔ کبار. رجوع به قاقله شود.
غراب سیه . [ غ ُ ب ِ ی َه ْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از شب . (آنندراج از فرهنگ اسکندرنامه ).
غراب نوح . [ غ ُ ب ِ ] (اِخ ) کلاغی است که نوح (ع ) فرستاد تا از چگونگی طوفان آب پیغام آورد و رفت و برنگشت . رجوع به البیان و التبیین چ ...
ابن غراب . [ اِ ن ُ غ ُ ] (اِخ ) امیر سعدالدین ابراهیم بن عبدالرزاق اسکندرانی . یکی از امراء مصر، پدر و جد او در اسکندریه مقام وزارت داشته اند...
غراب بین . [ غ ُ ب ِ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) غراب البین . رجوع به غراب البین شود : فغان از این غراب بین و وای اوکه در نوا فکندمان ن...
غراب خوار. [ غ ُ خوا / خا ] (نف مرکب )آنکه غراب را میخورد. خورنده ٔ زاغ و کلاغ . || مجازاً به معنی زغال خورنده آمده است : طاوس ۞ غراب خوا...
غراب زرع . [ غ ُ ب ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) غراب الزرع . رجوع به غراب الزرع شود.