غراب
نویسه گردانی:
ḠRʼB
غراب . [ غ ُ ] (اِخ ) امیر مدیان است که جدعون وی را هزیمت داده ، افرائیمیان او را بر صخره ٔ غراب به قتل رسانیدند، و صخره ٔ غراب به اسم امیر مدیان که در آنجا مقتول گردید موسوم گشت ، و این صخره در مشرق اردن بود چه جدعون وقتی که غراب و ذئب را به قتل رسانید خود در طرف غربی اردن مشغول برانگیختن غیرت سبط افرائیم و به هیجان آوردن ایشان بود که بدان وسیله مدیانیان را هزیمت دهند، و اینان همان اشخاص بودند که گذرگاههای اردن را گرفته مدیانیان را فرار دادند و متفرق کردند، و پس از آن به تعاقب ایشان پرداخته ، غراب و ذئب را دستگیر کردند، و رئیس آنان را به نزد جدعون آوردند. پس از آن جدعون وعساکرش از اردن گذشتند، شاید زبح و صلمناع را که شهریار مدیانیان بودند دستگیر کنند، علیهذا بر ایشان هجوم آورده در نوبح ایشان را زدند و دو پادشاه را دستگیر کردند. جدعون آنان را به سکوت و فنوئیل آورد و از آنجا به دیار عدم فرستاد. (از قاموس کتاب مقدس ).
واژه های همانند
۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
غراب زمین . [ غ ُ ب ِ زَ ](ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از شب سیاه و شب تاریک . (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرا) : داد غراب زمین روی به...
غراب سیاه . [ غ ُ ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به غراب سیه شود.
غراب البین . [ غ ُ بُل ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) زاغ سرخ پا و سرخ منقار. (منتهی الارب ). زاغی است باریکتر و درازتر از زاغ پیسه با منقار و پاهای سرخ...
غراب ابقع. [ غ ُ ب ِ اَ ق َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کلاغ پیسه . غراب البین . (اقرب الموارد). فاجع. جوهری گوید: غراب ابقع همان است که دارای ...
غراب اسود. [ غ ُ ب ِ اَس ْ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) غراب الاسود. رجوع به غراب الاسود شود.
غراب اعصم . [ غ ُ ب ِ اَ ص َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زاغ سرخ پا و سرخ منقار. و گفته اند: آنکه در بال وی پرسفیدی باشد و نادرالوجود است . (از ا...
غراب الزرع . [ غ ُ بُزْ زَ ] (ع اِ مرکب ) کلاغ مأکول اللحم است که پا و منقار مرجانی دارد. محقق حلی در شرایع گوید: و زاغ حلال گوشت است و آن...
غراب القیظ. [ غ ُ بُل ْ ق َ ] (ع اِ مرکب ) کلاغ تابستانی . غداف . رجوع به غداف و غراب و زاغ شود.
غرت و غراب . [ غ ُ ت ُغ ُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) در تداول فارسی زبانان آنکه زیر بار منت هیچکس رفتن نخواهد. سخت غره به خویش .متکبر: شیراز...
غراب الاسود. [ غ ُ بُل ْ اَس ْ وَ ] (اِ مرکب ) غراب اسود. غراب الاسودالکبیر، و آن غرابی است کوهستانی ، و به حلال بودن آن وجهی گفته اند. (صبح ...