غراب البین . [ غ ُ بُل ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) زاغ سرخ پا و سرخ منقار. (منتهی الارب ). زاغی است باریکتر و درازتر از زاغ پیسه با منقار و پاهای سرخ به رنگ مرجان و آن دانه خوار و حلال گوشت باشد، و عرب بانگ آن را شوم داند و نشانه ٔ فراق وجدائی شمارد. در فرهنگ نظام به کلاغ یا قسمی از کلاغ تعبیر شده است . کلاغ سیاهی که مانند شخص مصیبت رسیده نوحه می کند و به پارسی کاچکینه نامند. (ناظم الاطباء).صاحب غیاث اللغات آرد: زاغ سیاه دشتی است که از شومی نشستن خود میان دوستان و اقربا مباینت و مفارقت اندازد و در صراح به معنی زاغ ابلق یا زاغ سرخ منقار آمده است و بعضی گویند نوعی از زاغ که منقار و پای او سرخ باشد و عرب آن را نحس دانند، و گویند که اگر کسی از خانه برآید و زاغ مذکور را ببیند دلالت می کند بر فراق میان او و مطلوب . - انتهی . غراب ابقع. فاجع. (اقرب الموارد). غراب الزیتون . خاتم . حَذَف . رجوع به کلمات و ترکیبات مذکور و رجوع به غراب شود
: او همائی بود و بی او قصر حکمت شد دمن
کو غراب البین کو؟ تا بر دمن بگریستی .
خاقانی .
یا غراب البین یا لیت بینی و بینک بعد المشرقین . (گلستان سعدی ). گفتی نعیق غراب البین در پرده ٔ الحان اوست . (گلستان سعدی ). رجوع به البیان و التبیین چ
1932م . ج
1 ص
67 و رجوع به غراب ابقع و غراب بین و غراب الزرع و غراب شود.