اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

غرارة

نویسه گردانی: ḠRʼR
غرارة. [ غ َ رَ ] (ع مص ) به معنی غِرَّة. (منتهی الارب ). غفلت . (از اقرب الموارد). غافل شدن و غفلت ورزیدن . (برهان قاطع). غافل شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || نوجوان بودن . حداثت سن : کان ذلک علی غرارتی ؛ ای حداثة سنی . || غرارت . عشقبازی پس از آزمودگی . غَرّ. (از اقرب الموارد) :
اگرچه آن دل پاکت دریغ است
که بندی در مهمات غرارت .

سیدحسن غزنوی (دیوان چ مدرس رضوی ص 8).


|| غره دار گردیدن و سپید شدن روی . (منتهی الارب ): غَرَّوجهه ؛ صار ذاغرة و حسن . غرر. غرة. || سفیدی . سفید شدن . غرر. غرة. || شریف گردیدن . (از اقرب الموارد). || ناآزموده کار شدن جوان . (منتهی الارب ). ناآزموده و بی تجربه شدن . (از اقرب الموارد). ناآزموده گشتن از روزگار. (برهان قاطع). ناآزمودگی . (دهار). کار ناآزموده کردن . ناشی گری . بی تجربگی . || فریب خوردن . (غیاث اللغات ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
غراره . [ غ َ رَ / رِ ] (اِ) آب در دهن کردن و جنبانیدن برای پاک شدن دهن ، و آن را به عربی مضمضه گویند. (برهان قاطع) (جهانگیری ) (انجمن آر...
غراره . [ غ ِ رَ / رِ ] (اِ) نوعی از سلاح جنگ است و آن را در روز جنگ پوشند و بعضی گویند غراده به دال است و آن به معنی خود آهنین باشد. (بر...
قرارة. [ ق َ رَ ] (ع اِ) آرامگاه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || زمین پست هموار. زمین هموار مستدیر که در آن آب باران گرد آید. (از اقرب ...
قرارة. [ ق ُ رَ ] (ع اِ) شوربا یا ریزه های دیگ افزار و مانند آن که در ته دیگ بماند یا بچسبد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).آنچه در دیگ بماند...
قرارة. [ ق ِ رَ ] (ع اِ) رجوع به معنی دوم قَرارَة شود.
قرارة. [ق َ رَ ] (اِخ ) قبیله ای است به یمن . (منتهی الارب ).
قرارة. [ ق َ رَ ] (اِخ ) جایی است به روم . (منتهی الارب ).
قرارة. [ ق َ رَ ] (اِخ ) از اعلام است . (منتهی الارب ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.