قرارة
نویسه گردانی:
QRʼR
قرارة. [ ق َ رَ ] (ع اِ) آرامگاه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || زمین پست هموار. زمین هموار مستدیر که در آن آب باران گرد آید. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || گوسپند یا میش . || گوسفند ریزه خاصة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). قراردر همه ٔ معانی آن . (اقرب الموارد). رجوع به قرار شود. قصیر. (اقرب الموارد). || آبی که در دیگ ریزند بعد از طعام تا دیگ نسوزد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آب سردی که در دیگ ریزند پس از طبخ طعام تا دیگ نسوزد. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || (ص ) مرد قامت پست . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
قرارة. [ ق ُ رَ ] (ع اِ) شوربا یا ریزه های دیگ افزار و مانند آن که در ته دیگ بماند یا بچسبد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).آنچه در دیگ بماند...
قرارة. [ ق ِ رَ ] (ع اِ) رجوع به معنی دوم قَرارَة شود.
قرارة. [ق َ رَ ] (اِخ ) قبیله ای است به یمن . (منتهی الارب ).
قرارة. [ ق َ رَ ] (اِخ ) جایی است به روم . (منتهی الارب ).
قرارة. [ ق َ رَ ] (اِخ ) از اعلام است . (منتهی الارب ).
غرارة. [ غ َ رَ ] (ع مص ) به معنی غِرَّة. (منتهی الارب ). غفلت . (از اقرب الموارد). غافل شدن و غفلت ورزیدن . (برهان قاطع). غافل شدن . (تاج ا...
غراره . [ غ ِ رَ / رِ ] (اِ) نوعی از سلاح جنگ است و آن را در روز جنگ پوشند و بعضی گویند غراده به دال است و آن به معنی خود آهنین باشد. (بر...
غراره . [ غ َ رَ / رِ ] (اِ) آب در دهن کردن و جنبانیدن برای پاک شدن دهن ، و آن را به عربی مضمضه گویند. (برهان قاطع) (جهانگیری ) (انجمن آر...