اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

غرب

نویسه گردانی: ḠRB
غرب . [ غ َ ] (اِخ ) (بنوالَ ...) امرائی از عرب تنوخ اند که پس از بازگشت صلیبی ها از بیروت به این شهر استیلا یافتند (1294 م .) 90 تن سوار داشتند در هر شهری سی نفر از ایشان برای حراست سرحد مقیم شده بودند نخستین آن امرا، بُحتُر پس از وی فرزندش کرامة سپس حجی بن کرامة و پس از وی محمدبن حجی بود. (از اعلام المنجد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
غرب . [ غ َ ] (ع مص ) پنهان گردیدن . غایب شدن . دور شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). فرونشستن . (غیاث اللغات ). ناپدید شدن . (منتهی الارب ) (اقر...
غرب . [ غ َ ] (اِخ ) یکی از ایالات مغرب اقصی است که شامل فاس و مراکش است . از تنگه ٔ سبته شروع و در امتداد کناره های اقیانوس اطلس به وا...
غرب . [ غ َ ] (اِخ ) نامی است که آن را به مغرب اقصی اطلاق کنند. (اعلام المنجد).
غرب . [ غ َ ] (اِخ ) (الَ ...) ۞ در زمان قدیم به قسمت جنوب غربی اسپانیا و مخصوصاً به پرتقال جنوبی اطلاق می شد و پس از انقراض امویین ملو...
غرب . [ غ َ رَ ] (ع اِ) درخت پده . (منتهی الارب ) (برهان قاطع) ۞ . نام درختی است که هرگز بار و میوه ندهد. (برهان قاطع ذیل پده ). درخت پده...
غرب . [ غ ُ ] (ع اِمص ) دوری از جای و دیار خود. (منتهی الارب ) (آنندراج ). دوری از وطن . (المنجد). غربت .
غرب . [ غ ُ] (ع اِ) ج ِ غُراب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
غرب . [ غ ُ رُ ] (ع ص ، اِ) مسافر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || غریب . (غیاث اللغات ) (اقرب الموارد). || نادر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیا...
غرب . [ غ ُرْ رَ ] (اِخ ) نام کوهی به شام . (منتهی الارب ). کوهی است در شام در دیار کلب ، و در نزد آن چشمه ٔ آبی است موسوم به غربة. متنبی ...
این واژه در سنسکریت: گربه grabh (گرفتن)، در اوستایی: گرب grab؛ در مانوی: gript؛ در پهلوی: griftan (گرفتن)؛ در سغدی: غرب qarb (گرفتن) واژه ی سغدی غرب ب...
« قبلی صفحه ۱ از ۴ ۲ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.