غرس
نویسه گردانی:
ḠRS
غرس . [ غ َ ] (اِخ ) (بئر...) چاهی است در مدینه ، منه الحدیث : غرس من عیون الجنة، و غسل (ص )منها. (منتهی الارب ). چاهی است در قبا مدینه که حضرت نبوی آب آن را به پاکیزگی ستوده و آن را مبارک شمرده است هنگامی که وفاتش نزدیک شد به علی (ع ) فرمود: پس از مرگ مرا با آب بئر غرس غسل بده . واقدی گوید: منازل بنی نضیر در ناحیه ٔ غرس بود. (از معجم البلدان ).
واژه های همانند
۴۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
قرس . [ ق ِ ] (ع اِ) پشه ٔ خرد و ریزه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
قرس . [ ق ِ ] (اِخ )کوهی است در حجاز در دیار جهینه . (معجم البلدان ).
قرص . [ ق َ ] (ع مص ) شکنجیدن به دو انگشت . || گزیدن کیک . || زواله برکندن زن ازخمیر. || به سرانگشت گرفتن و بریدن و خمیر گستردن . و ف...
قرص . [ ق َ رَ ] (ع مص ) پیوسته داوری کردن در حسب . || همیشگی نمودن بر غیبت . (منتهی الارب ).
قرص . [ ق ُ ] (ص ) محکم . قایم .
قرص . [ ق ُ ] (ع اِ) کلیچه . (منتهی الارب ) (مقدمة الادب زمخشری ). || گرده ٔ آفتاب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به قرصة شود. ج ، قَرِصَة،...
قرص . [ ق ُ ] (ع اِ) ۞ حب که جهت معالجه ٔ امراض یا تسکین درد مورد استفاده دارد : و پلپل وسپندان در آن قرصها تعبیه کرد. (سندبادنامه ص 97...
قرص . [ ق ُ رَ ] (ع اِ) ج ِ قُرْص . (منتهی الارب ).
قرص . [ ق ُ ](اِخ ) ریگ توده ای است در زمین غسان . (منتهی الارب ).
قرص . [ ق ُ ] (اِخ ) نام خواهرزاده ٔ حارث بن ابی شمر غسانی . (منتهی الارب ).