غرس
نویسه گردانی:
ḠRS
غرس . [ غ َ ] (اِخ ) (بئر...) چاهی است در مدینه ، منه الحدیث : غرس من عیون الجنة، و غسل (ص )منها. (منتهی الارب ). چاهی است در قبا مدینه که حضرت نبوی آب آن را به پاکیزگی ستوده و آن را مبارک شمرده است هنگامی که وفاتش نزدیک شد به علی (ع ) فرمود: پس از مرگ مرا با آب بئر غرس غسل بده . واقدی گوید: منازل بنی نضیر در ناحیه ٔ غرس بود. (از معجم البلدان ).
واژه های همانند
۴۳ مورد، زمان جستجو: ۱.۱۴ ثانیه
قرص . [ ق َ ] (اِخ ) شهری است در ارمنستان از نواحی تفلیس . (معجم البلدان ). رجوع به قارص شود.
قرث .[ ق َ ] (ع اِ) کوزه ٔ کوچک . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (مص ) در مشقت انداختن . || رنج بردن . || کسب کردن .(اق...
قرث . [ ق َ رَ ] (ع مص ) ورزیدن . کسب کردن . || رنج بردن در کار.(اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قَرْث شود.
(کلیچه، چیز کوچک و گرد که برای یگان نان و دارو به کار می رود). همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: ناژ (سغدی) جب jeb (سنگسری). غرس qors این واژه پار...
قرص زر. [ ق ُ ص ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب است در محل غروب . (آنندراج ). رجوع به قرصه ٔ زر شود.
قرص کمر. [ ق ُ ص ِ ک َ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ۞ تخم گیاهی است از تیره ٔ گیاهان سماقی ۞ درشت و دارای مغز نشاسته ای که برای ساخت...
قرص سیمین . [ ق ُ ص ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از ماه است . (آنندراج ).
قرص رویین . [ ق ُ ص ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) به معنی گهریال ، و این لفظ ساخته ٔ هندیان فارسی دان است . (آنندراج ).
پر و پا قرص . [ پ َ رُ ق ُ ] (ص مرکب ) استوار. محکم . متین .
قرص و قایم . [ ق ُ ص ُ ی ِ ] (ص مرکب ، از اتباع ) محکم و استوار.