غرس
نویسه گردانی:
ḠRS
غرس . [ غ ِ ] (اِ) قهر و غضب و خشم و تندی و برآشفتگی . (از برهان قاطع). غرش . غراش . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). || خراش .(برهان قاطع). غرش . غراش . (حاشیه ٔ برهان چ معین ).
واژه های همانند
۴۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
غرس . [ غ َ / غ َ رَ ] (اِ) قهر و غضب و خشم و تندی و برآشفتگی . (برهان قاطع) (مجمع الفرس ) (از فرهنگ شعوری ). خشم و تندی . (فرهنگ اسدی نخجوانی...
غرس . [ غ َ ] (ع مص ) درخت نشانیدن بر زمین . (منتهی الارب ) (آنندراج ) ۞ . مغروس نعت است از آن . (آنندراج ). درخت نشاندن و چیزی کاشتن .(بره...
غرس . [ غ َ ] (اِخ ) (ابن الَ ...) شمس الدین محمد مصری . فقیه حنفی بود، به سال 1525م . از دنیا رفت . از تألیفات وی «الفواکه البدریة فی القض...
غرس . [ غ َ ] (اِخ ) (بئر...) چاهی است در مدینه ، منه الحدیث : غرس من عیون الجنة، و غسل (ص )منها. (منتهی الارب ). چاهی است در قبا مدینه که ...
غرس . [ غ ُ ] (ص ) درتداول عامه ، محکم . استوار. قرص . رجوع به قرص شود.
غرس . [ غ ِ ] (ع اِ) آب و جز آن که با بچه بیرون آید از رحم ، و پوست که بر روی جنین باشد، و اگر آن پوست را بر روی او بعد زائیدن بگذارند د...
بئر غرس . [ ب ِءْرِ غ َ ] (اِخ ) چاهی در مدینه . (از معجم البلدان ).
غرس الدین . [ غ َ سُد دی ] (اِخ ) رجوع به ابن شاهین شود.
غرس الدین . [ غ َ سُدْ دی ] (اِخ ) ابن محمدبن احمد الخلیلی المدنی الانصاری . فقیه شافعی ، در ادب و فضل مقامی داشته است . اصل وی از خلیل (د...
غرس الدین . [ غ َ سُدْ دی ] (اِخ ) شیخ غرس الدین ابراهیم بن شهاب الدین بن الشیخ احمد النقیب . او راست : رساله ٔ الربع المجیب که مشتمل بر مقدم...