اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

غرشی

نویسه گردانی: ḠRŠY
غرشی . [ غ َ ] (اِ) قهر و غضب . (آنندراج ). غَرش . غُرِّش . غَرس . غَرَس . غِرس . (برهان قاطع و حواشی آن چ معین ). غرشا. (فرهنگ شعوری ) :
به زیردست را غرشی روا نیست
ضعیفان را جفا کردن سزا نیست . (!)

میر نظمی (از فرهنگ شعوری ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
علی قرشی . [ ع َ ی ِ ق ُ رَ ] (اِخ ) ابن میمون بن ابی بکربن علی بن میمون بن ابی بکربن یوسف بن اسماعیل بن ابی بکر هاشمی قرشی مغربی غماری ف...
علی قرشی . [ ع َ ی ِ ق ُ رَ ] (اِخ ) ابن هباربن اسودبن مطلب بن اسدبن عبدالعزی قرشی اسدی . رجوع به علی اسدی شود.
علی قرشی . [ ع َ ی ِ ق ُ رَ ] (اِخ ) ابن هند قرشی . مکنی به ابوالحسن . از مشایخ طریقت فارس در اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم هَ . ق . بود....
حسین قرشی . [ ح ُ س َ ن ِ ق ُ رَ ] (اِخ ) اندلسی محدث رجالی . او راست : «معجم الصحابه » در سی جزء. (ایضاح المکنون ج 2 ص 509) (معجم المؤلفین )...
عماره ٔ قرشی . [ ع ُ رَ ی ِ ق ُ رَ ] (اِخ ) ابن عقبةبن ابی معیط ابان بن ابی عمرو ذکوان بن امیةبن عبدشمس بن عبدمناف قرشی اموی . صحابی است و بر...
ابراهیم قرشی . [ اِ م ِ ؟ ] (اِخ ) رجوع به ابواسحاق قرشی شود.
ابواسحاق قرشی . [ اَ اِ ق ِ ؟ ] (اِخ ) شرف الدین ابراهیم بن عبدالرحمن . یکی از کتب او در انشاء و حسن خط معروف است و مولد او به قاهره است در ...
ابواسحاق قرشی . [ اَ اِ ق ِ ؟ ] (اِخ ) ابراهیم بن محمد دمشقی . محدث . وفات او به دمشق به سال 349 هَ . ق . بوده است .
شرف الدین قرشی . [ ش َ رَ فُدْ دی ن ِ ق ُ رَ ] (اِخ ) ابوالقاسم بن عبدالحلیم . رجوع به ابوالقاسم ... شود.
علاءالدین قرشی . [ ع َ ئُدْ دی ن ِ ق ُ رَ ] (اِخ ) علی بن ابی حزم . رجوع به ابن نفیس شود.
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۵ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.