غرق
نویسه گردانی:
ḠRQ
غرق . [ غ َ ] (اِخ )دهی است از دهستان تحت جلگه ٔ بخش فدیشه ٔ شهرستان نیشابور که در 21 هزارگزی شمال نیشابور واقع و محلی است جلگه ، معتدل و سکنه ٔ آن 143 تن است که شیعه و فارسی زبان اند. آب آن از قنات است و محصول آنجا غلات ، بنشن و تریاک می باشد و شغل اهالی زراعت و کرباس بافی است و راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
واژه های همانند
۴۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
غرق چشمه ٔ سیماب . [ غ َ ق ِ چ َ / چ ِ م َ / م ِ ی ِ ](ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از مغرور و فریفته شدن به دنیا و روزگار باشد. (برهان قاطع) ...
غرغ . [ غ َ ](اِ) در تداول محلی دشتستان استبرق . کَرک . غلبلب .
قرق .[ ق َ رَ ] (ع ص ) جای هموار. و از این معنی است : قاع قرق . رجوع به قَرِق شود. || (مص ) در زمین هموار رفتن . (منتهی الارب ) (اقرب الموا...
قرق . [ ق َ رِ ] (ع ص ) جای هموار. قَرَق .(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قَرَق شود.
قرق . [ ق ِ ] (ع اِ)اصل ردی و هیچکاره . (منتهی الارب ). اصل ردی . (اقرب الموارد). || خوی و عادت مردم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || ...
قرق . [ ق َ ] (ع اِ) آواز ماکیان . (منتهی الارب ). آواز مرغ گاهی که روی تخم خفته باشد. (اقرب الموارد).
قرق . [ ق ُ رُ ] (ترکی ،اِ) ممانعت . (غیاث ) (ناظم الاطباء). تعرض . مزاحمت و بازداشت . (ناظم الاطباء). آنندراج آن را به ضم اول و فتح ثانی ضب...
قرق . [ ق ُ رَ ] (ترکی ، اِ) قُرُق . رجوع به قُرُق شود.
قرق . [ ق ُ رُ ] (اِخ ) دهی از دهستان هرازپی بخش مرکزی شهرستان آمل که در 2000 گزی شمال باختر آمل و1000 گزی شوسه ٔ آمل به محمودآباد واقع ا...
قرق . [ ق ُ رُ ] (اِخ ) دهی از دهستان ملک بخش مرکزی شهرستان گرگان واقع در 24000 گزی گرگان کنار راه شوسه ٔ گرگان به گنبد. موقع جغرافیایی آ...