غروب . [ غ ُ ] (ع مص ) فروشدن ماه و جز آن . (منتهی الارب )
۞ . فرورفتن ماه و آفتاب و با لفظ کردن و شدن مستعمل (است ). (آنندراج ). فروشدن آفتاب و ستاره . (تاج المصادر بیهقی ). فروشدن آفتاب و ماه و ستاره . (مصادر زوزنی ). دور شدن و مخفی گردیدن ستاره در مغیب خود. (از اقرب الموارد). آفتاب نشستن . آفتاب بر زمین نشستن . دست بر زمین زدن خورشید. یونس اندر دهان ماهی شدن . (از آنندراج ). غروب مقابل طلوع و غارب مقابل طالع، و مغارب مقابل مطالع است . (کشاف اصطلاحات الفنون ). افول . خفوق . مغیب . مغرب . وجوب . بُیود
: و سبح بحمدربک قبل طلوع الشمس و قبل غروبها. (قرآن
130/20).
داده غراب زمین روی به سوی غروب
تا نکند ناگهان باز سپهرش شکار.
خاقانی .
|| دور شدن . غائب شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (از مصادر زوزنی ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی تهذیب عادل ).