گفتگو درباره واژه گزارش تخلف غروب نویسه گردانی: ḠRWB غروب . [ غ ُ ] (اِخ ) نام جائی است در شعر نابغه ٔ جعدی : و مسکنها بین الغروب الی اللوی الی شعب ترعی بهن فعیهم لیالی تصطاد الرجال بفاحم و ابیض کالاغریض لم یتثلّم .(از معجم البلدان ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه واژه معنی غروب غروب . [ غ ُ ] (ع مص ) فروشدن ماه و جز آن . (منتهی الارب ) ۞ . فرورفتن ماه و آفتاب و با لفظ کردن و شدن مستعمل (است ). (آنندراج ). فروشدن آ... غروب غروب . [ غ ُ ] (ع اِ) ج ِ غَرب . (منتهی الارب ). رجوع به غرب شود. غروب روز به کوه غروب روز دَ کوه : در شهرستان فردوس کاربردی است غروب این واژه تازى (اربى) است و برابرهاى پارسى آن چنینند : ایوار Ivar (پهلوى : اِوارَک : غروب ، دم غروب) ، اَدَرشُد Adarshod (اَدَر : پهلوى: پایین ، فرو ... غروب همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: نیجس nijas (اوستایی)***فانکو آدینات 09163657861 غروب کوک غروب کوک . [ غ ُ ] (ص مرکب ) ساعتی که کوک آن غروب و طلوع خورشید را معین می کند. مقابل ظهرکوک . تنگ غروب تنگ غروب . [ ت َ گ ِ غ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نزدیک غروب . تمام نزدیک غروب . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).رجوع به تنگ کلاغ پر و تنگ و دیگ... غروب شدن غروب شدن . [ غ ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) غایب شدن . فروشدن . غروب کردن آفتاب و جز آن . عَرَج ؛ غروب شدن آفتاب . غمس ؛ غروب شدن نجم . (منتهی الا... غروب کردن غروب کردن . [ غ ُ ک َ دَ] (مص مرکب ) ۞ ناپدید شدن .غایب شدن . فروشدن آفتاب و ماه و جز آن : غروب کرده سپهر کمال را خورشیدلباس نیلی از آن ... نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود