غرور
نویسه گردانی:
ḠRWR
غرور. [ غ َ ] (اِخ ) ابن نعمان بن لخمی . پدر وی پادشاه حیره بود. غرور اسلام آورد و پس از آن مرتد شد و مجدداً اسلام آورد. گویند اسم وی منذر، و لقبش غرور است . و بعضی گویند غرور اسم اوست . وی پس از اسلام آوردن میگفت : «لست الغرور و لکنی المغرور». سیف گوید: «حطیم » در میان بنی قیس بن ثعلبة خروج کرد و مرتدان را گرد آورد و به سوی غروربن سویدبن منذر پسر برادر نعمان فرستاد و به وی گفت : اگر غلبه یافتم ترا حاکم بحرین می کنم تا آنکه مانند نعمان باشی که در حیره بود. (از الاصابة جزء 5 ص 197).
واژه های همانند
۲۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
خاکدان غرور. [ ن ِ غ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از دنیاست . (شرفنامه ٔ منیری ) (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) : فشاند دامن ...
غرور برآراستن . [ غ ُ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از خیال فاسد کردن (است ). (آنندراج ) : غروری چه باید برآراستن نه بر جای خویش آرزو خواستن . نظ...
غرور پیدا کردن . [ غ ُ پ َ / پ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تکبر و نخوت داشتن . غره شدن . رجوع به غرور شود.
قرور. [ق ُ ] (ع مص ) ثبات و قرار ورزیدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || آرمیدن . (منتهی الارب ). || خنک گردیدن . (منتهی الارب ) (اقرب ...
قرور. [ ق َ ] (ع ص ) آب خنک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد).