غریب
نویسه گردانی:
ḠRYB
غریب . [ غ َ ] (اِخ ) ابن معن . وی در ربیع الاول 411 هَ . ق . با شخصی به نام نورالدولة دبیس بن علی بن مزید الاسدی همدست شد و با لشکری که از بغداد آمده بود جنگید و چیره شد. (از کامل ابن اثیر ج 9 ص 133). و برای تفصیل رجوع به کتاب مذکور شود.
واژه های همانند
۹۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۹ ثانیه
غریب حدیث . [ غ َ ب ِ ح َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به غریب الحدیث شود.
غریب پرستی . [غ َ پ َ رَ ] (حامص مرکب ) عمل غریب پرست . غریب نوازی .
غریب الفقه . [ غ َ بُل ْ ف ِق ْه ْ ] (ع اِ مرکب ) الفاظ و اصطلاحات فقهی که دشوار است و محتاج تفسیر و شرح می باشد. صاحب کشف الظنون گوید: غریب...
غریب قرآن . [ غ َ ب ِ ق ُرْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به غریب القرآن شود.
غریب کندی . [ غ َ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باراندوزچای بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه ، که در 16هزارگزی جنوب خاوری ارومیه و 500گزی باختر...
غریب شاهی . [ غ َ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سرویزن بخش ساردوئیه ٔ شهرستان جیرفت ، که در 15 هزارگزی جنوب خاوری سارودئیه سر راه مالرو...
غریب دوستی . [ غ َ ] (حامص مرکب ) عمل شخص غریب دوست . ملاطفت و مهربانی درباره ٔ مردم درویش و غریب و بینوا : و انصاف در آن است که در همدان...
غریب درکنک . [ غ َ دَ ک ُ ن َ ] (نف مرکب ) (باد...) باد سرد که در آخر فصل ییلاق وزد و آنانکه به ییلاق رفته اند به شهر و جای خود بازگردند. رجو...
غریب گشتن . [ غ َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) غریب شدن . غریب گردیدن . اغراب . (تاج المصادر بیهقی ). رجوع به ترکیبات مذکور و مدخل غریب شود.
غریب محله . [ غ َ م َ ح َل ْ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان یخکش بخش بهشهر شهرستان ساری که در 24هزارگزی جنوب خاوری بهشهر قرار دارد. محلی ...