غریو و غرنگ . [ غ ِ ری وُ غ َ رَ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) شور و فریاد و بانگ و غوغا. آواز گریه و زاری . ترکیبی است از غریو + و (عطف ) +غرنگ . رجوع به هریک از این کلمه ها شود
: مرا گریستن اندر غم تو آئین گشت
چنانکه هیچ نیاسایم از غریو و غرنگ .
فرخی .
تیز شد عشق و در دلش پیچید
جز غریو و غرنگ نبسیجید.
عنصری .
بگفت این و شد با غریو و غرنگ
به لؤلؤ ز لاله همی شست رنگ .
اسدی (گرشاسب نامه ).
همه روز بد با غریو و غرنگ
دلش تنگ و عالم بدو گشته تنگ .
شمسی (یوسف و زلیخا).
نشد کور آدم به چندان درنگ
که شد سال و مه با غریو و غرنگ .
شمسی (یوسف و زلیخا).
به پیش خسرو روی زمین برآرم بانگ
چنانکه در خم گردون فتد غریوو غرنگ .
ظهیر فاریابی (از رشیدی ).
برآورد مطرب غریو و غرنگ
که راه نفس شد بر این ترک تنگ
۞ .
نزاری قهستانی .