اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

غسر

نویسه گردانی: ḠSR
غسر. [ غ َ س َ ] (ع اِ)آنچه باد در پارگین اندازد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). چیزی که باد در غدیر اندازد. (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
غثر. [ غ ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اغثر. (منتهی الارب ). رجوع به اغثر شود.
نازا، عقیم، گاو یا گوسفند ماده ای که در طول یک دوره ی پرواربندی از جفت گیری با گاو یا گوسفند نر بگریزد و باردار نشود.
قصر. [ ق َ ] (ع اِ) هیزم خشک بسیار (اقرب الموارد) (منتهی الارب )، یا عام است . (منتهی الارب ). || خانه ، یا هر خانه ٔ از سنگ برآورده . (اقرب...
قصر. [ ق َ ] (ع مص ) کوتاه کردن : قصره قصراً؛ کوتاه کرد آن را. || کوتاه شدن . || بریدن موی . || جامه را گازری کردن . (منتهی الارب ) (ا...
قصر. [ ق ِ ص َ ] (ع مص ) کوتاه شدن . || (اِمص ) کوتاهی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قَصارة شود.
قصر. [ ق َ ص َ ] (ع اِ) ج ِ قَصَرة. رجوع به قصرة شود. || (مص ) خشک گردن گردیدن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ): قصر البعیر (و غیره ) قصراً؛ یب...
قصر. [ ق َ ص ِ ] (ع ص ) خشک گردن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
قصر. [ ق َ ص ِ ] (اِخ ) ۞ [ اقلیم ] ایالتی از اسپانیا، و در آن است قصر منسوب به ابودانس و در آن است یابره و بطلیوس و شریشه و مارده و قن...
قصر. [ ق َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان عزیزآباد بخش فهرج شهرستان بم در 17000 گزی جنوب باختری فهرج و 1000 گزی راه فرعی بم به برج اکرم . ...
قصر. [ ق َ ] (اِخ ) دهی از دهستان تبادکان بخش حومه ٔ شهرستان مشهد در 15 هزارگزی شمال خاوری مشهد و 3 هزارگزی باختر راه مشهد به تبادکان . جلگ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۱۰ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.