گفتگو درباره واژه گزارش تخلف غشی نویسه گردانی: ḠŠY غشی . [ غ َ ] ۞ (ص نسبی ) در تداول عوام ، صرع زده . مصروع . مأخوذ از غَشْی عربی است . رجوع به غشی شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه واژه معنی غشی غشی . [ غ َش ْی ْ ] (ع مص ) بیهوش گردیدن . (منتهی الارب ) ۞ . بیهوش شدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). بیهوشی . (دهار) (مهذب الاسماء). روی دادن ب... غشی غشی . [ غ ُش ْی ْ ] (ع مص ) بیهوش شدن . بیهوشی . بیخود شدن . غَشْی ْ. غَشَیان . (ازقطر المحیط) (اقرب الموارد). رجوع به غَشْی ْ شود. غشی غشی . [ غ ُ ش َ ] (اِخ ) نام جایی است ، ابن درید آن را «غشا» آورده است . (از معجم البلدان ). غشی غشی . [ غ ُ شا ] (ع مص ) اغشی بودن اسب . (از اقرب الموارد). سفیدی روی اسب یا سفیدی سر او فقط. رجوع به اغشی و غشواء شود. قشی قشی . [ ق َ شی ی ] (ع ص ) قسی . (اقرب الموارد). ناسره . (منتهی الارب ). رجوع به قسی شود. نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود