غشی
نویسه گردانی:
ḠŠY
غشی . [ غ ُ شا ] (ع مص ) اغشی بودن اسب . (از اقرب الموارد). سفیدی روی اسب یا سفیدی سر او فقط. رجوع به اغشی و غشواء شود.
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
غشی . [ غ َش ْی ْ ] (ع مص ) بیهوش گردیدن . (منتهی الارب ) ۞ . بیهوش شدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). بیهوشی . (دهار) (مهذب الاسماء). روی دادن ب...
غشی . [ غ َ ] ۞ (ص نسبی ) در تداول عوام ، صرع زده . مصروع . مأخوذ از غَشْی عربی است . رجوع به غشی شود.
غشی . [ غ ُش ْی ْ ] (ع مص ) بیهوش شدن . بیهوشی . بیخود شدن . غَشْی ْ. غَشَیان . (ازقطر المحیط) (اقرب الموارد). رجوع به غَشْی ْ شود.
غشی . [ غ ُ ش َ ] (اِخ ) نام جایی است ، ابن درید آن را «غشا» آورده است . (از معجم البلدان ).
قشی . [ ق َ شی ی ] (ع ص ) قسی . (اقرب الموارد). ناسره . (منتهی الارب ). رجوع به قسی شود.