اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

غضا

نویسه گردانی: ḠḌA
غضا. [ غ ُض ْ ضا ] (اِخ ) آبی است متعلق به بنی عامربن ربیعة. (از معجم البلدان ) (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
پزآ ( پز + آ ) ، پخته شده و آماده گردیده
این واژه اربی و به واتای ادرار شتر است و پارسی آن اینهاست: ژاگْد žãgd (سنسکریت: جاگْدهی) رنژال ranžãl (پارسی دری: رنجال) هوژان hužãn (سنسکریت: بْهو...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
غزاء. [ غ َزْ زا ] (ع ص ، اِ) نسبت و مبالغه است در غزوه . (انساب سمعانی ). صیغه ٔ مبالغه از غزو به معنی بسیار غزوکننده و جنگنده : و کان ال...
غزاء. [ غ ُزْ زا ] (ع ص ، اِ) ج ِ غازی . (منتهی الارب ). غزوکنندگان . جنگندگان . رجوع به غازی شود.
غذاء. [ غ ِ ] (ع اِ) خورش .(منتهی الارب ). خوردنی که نشو و نمای تن و قوام تمام بدن بدان است و با لفظ چیدن و کردن مستعمل . (آنندراج ). خورا...
غذاء.[ غ ِ ] (ع اِ) ج ِ غَذی ّ. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). بچه های گوسفند و بز. || قسمتهای کوچکی از مال . (اقرب الموارد). رجوع به غذی و...
قضع. [ ق َ ] (ع اِ) دردی و المی و بریدگی و گزیدگی است در شکم مردم . (منتهی الارب ). وجع فی بطن الانسان و تقطیع فیه . (اقرب الموارد).
قضع. [ ق َ ] (ع مص ) ستم کردن و مغلوب ساختن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
قضاء. [ ق َ ] (ع اِ) فرمان . حکم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد): قضاء اﷲ ترد له الاقضیة. (اقرب الموارد). ج ، اَقْضیة. (اقرب الموارد) (منتهی ال...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۵ ۳ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.