غطیف
نویسه گردانی:
ḠṬYF
غطیف . [ غ ُ طَ ] (اِخ ) (ابو...) هذلی . تابعی است و او را غضیف و عطیف به عین مهمله و طاء نیز گفته اند. وی از عبداﷲبن عمربن خطاب روایت دارد، و عبدالرحمن بن زیادبن انعم افریقی از او روایت دارد. ابن ابی حاتم گوید: از ابوزرعه اسم او را (ابوغطیف ) را پرسیدند، پاسخ داد که نمیدانم . (از تاج العروس ). رجوع به ابوغطیف هذلی شود.
واژه های همانند
۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۲ ثانیه
غطیف . [ غ ُ طَ ] (اِخ ) کوره ای است از کوره های یمن . (از معجم البلدان ).
غطیف . [ ] (اِخ ) ابن ابی سفیان ، از صحابه است و بعضی او را از تابعین دانسته اند. رجوع به الاصابة جزء 5 ص 199 شود.
غطیف . [ غ ُ طَ ] (اِخ ) ابن حارث . صحابی است . (منتهی الارب ). غطیف بن حارث کندی یا حارث بن غطیف یا غظیف بن حارث کندی و به قولی سکونی . ا...
غطیف . [ غ ُ طَ ] (اِخ ) ابن حارث کندی ، پدر عیاض محدث است . وی جز از غطیف بن حارث است که پیش از این ذکر شد. رجوع به الاستیعاب ص 516 والاص...
غطیف . [ ] (اِخ ) ابن حارثةبن حسل بن مالک بن عبدسعدبن جشم بن ذبیان بن عامربن کنانةبن حسل یشکری ، مکنی به ابوکاهل پدر سویدبن ابی کاهل . ...
غطیف .[ غ ُ طَ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن ناجیةبن مراد. جد جاهلی است از کهلان از قحطانیة. (از اعلام زرکلی ج 2 ص 760).بطنی از «مراد» است . (از انساب...
غطیف . [ غ ُ طَ ] (اِخ ) (بنی ...) قبیله ای از عرب . (تاج العروس ). رجوع به غطیف و عقدالفرید جزء1 ص 106 شود. صاحب تاج العروس گوید: بنی غطیف د...
قطیف . [ ق َ ] (اِخ ) شهری است به بحرین که اینک بزرگترین شهر آن ناحیه است . (منتهی الارب ) (معجم البلدان ). شهری است در ناحیه ٔ احساء که ق...
قَطیف (به عربی: مدینة القطیف)، شهری ست در کشور پادشاهی عربستان سعودی واقع در شبه جزیره عربستان. «شهر قَطیف» یکی از شهرهای تاریخی کرانهای عربستان سعود...