غلتک
نویسه گردانی:
ḠLTK
غلتک . [ غ َ ت َ ] (اِ مرکب ) (از غلت + ک پسوند آلت ) غلطک ، و آن چوبی باشد گرد و میان سوراخ بزرگ ، آن را پایه ٔ ارابه کنند، و کوچک آن را بر بالای چاه بندند، و ریسمان را بر بالای آن اندازند و به یاری آن آب را آسان از چاه کشند، و غلطک معرب آن است . (برهان قاطع). غلتنک . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). چوبی که بر او رسن بگردد و او را بغلطاند و پایه گردان نیز گویند و غلطان و غلتیده نیز نامند. (از انجمن آرا) (آنندراج ). چوبی که برو رسن بگردد و پایه ٔ گردون را نیز گویند. (فرهنگ رشیدی ). رجوع به غلطک شود.
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
غلطک . [ غ َ طَ ] (اِ مرکب ) مبدل غلتک است نه معرّب ۞ ، به معنی غلطیدن و یکبار از پهلوبه پهلو برگردیدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || پا...
غلطک کشی . [ غ َ طَ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) عمل زدن غلطک به زمینهای شخم زده به منظور زیر خاک رفتن تخمها. غلطک کشیدن برای هموار کردن و تس...
غلطک زدن . [ غ َ طَ زَ دَ ] (مص مرکب ) هموار کردن و تسطیح بوسیله ٔ غلطک : غلطک زدن به بام . رجوع به غلطک شود.