غمناک
نویسه گردانی:
ḠMNAK
غمناک . [ غ َ ] (اِخ ) (حکیم ...) از شاعران دربار سامانیان و معاصر رودکی بود. ابیاتی پراکنده در کتب قرن پنجم هجری از جمله فرهنگ اسدی از وی مانده است . رجوع به احوال و اشعار رودکی ص 458 شود.
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
غمناک . [ غ َ ] (ص مرکب ) اندوهگین . غمگین . غمین . با غم و اندوه .محزون . غمنده : ایشان بازگشتند سخت غمناک ،که جوانان کار نادیدگان بودند. (ت...
غمناک شدن . [ غ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) اندوهگین شدن . غمگین شدن . غم و اندوه داشتن : چو ویسه چنان دید غمناک شددلش گفتی از غم بدو چاک شد. ...
غمناک کردن . [ غ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اندوهگین کردن . غمگین کردن : ای دل چو زمانه میکند غمناکت ناگه برود ز تن روان پاکت .خیام .
غمناک گشتن . [ غ َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) غمگین شدن . اندوهناک شدن : در ساعتی خبر یافتند و به امیر محمود رسانیدند، سخت غمناک گشت . (تاریخ بیه...
غمناک گردیدن . [ غ َ گ َ دَ ] (مص مرکب ) اندوهگین شدن . غمناک شدن : ز کین تو غمناک گردد عدوزداشاب تو شاد گردد ولی . منوچهری (دیوان ص 230).رج...