اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

غوته

نویسه گردانی: ḠWTH
غوته .[ ت َ / ت ِ ] ۞ (اِ) غوطه . سر فروبردن به آب به تمامی تن . (از فرهنگ اوبهی ). غوطه کردن . (فرهنگ اسدی ). سر به آب فروبردن و فرورفتن در آب ، و غوطه معرب آن است . (برهان قاطع) (انجمن آرا)(آنندراج ). رجوع به غوته خوردن و غوته خورده شود.
ترکیب ها:
- غوته خوار . غوته خوردن . غوته خورده . رجوع به هر یک از این مدخل های شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۷۰ ثانیه
غوطة. [ طَ ] (اِخ ) غوطه ٔ دمشق ۞ . شهر دمشق یا شهرستانی است از آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نام ناحیتی که دمشق جزء آن است . پیرامون آن...
غوطة. [ طَ ] (اِخ ) (الَ ...) شهری است در بلاد طی ٔاز آن بنی لام که نزدیک جبال صبح از آن بنی فزاره واقعاست . (از معجم البلدان ). رجوع به ...
غوطة. [ طَ ] (اِخ ) (الَ ...) آبی است از آن بنی عامربن جوین طائی که به بدی و شوری معروف است . این غوطه را با «غوطه » شهری در بلاد طی ٔ غ...
غوطة. [ طَ ] (اِخ ) (الَ ...) زمینی است نرم و سپید ازآن بنی ابی بکر که سوار به دو روزطی کردن آن نتواند، و در آن آبهای بسیار و زمینهای سبز...
غوطة. [ طَ ] (اِخ ) نام نهری در دوزخ ، در حدیث آمده : من مات مدمن خمر سقاه اﷲ من نهر الغوطة؛ (یعنی هرکه بمیرد در حال افراط در میخواری ، خدا...
غوطه ای . [طَ / طِ ] (ص نسبی ) در تداول بنایان ، طرز ریختن ملاطیا دوغاب در میان بنا، که همه ٔ درزها را فراگیرد.
غوطه واژه ای عربی است که پسوند پارسی ور به آن افزوده شده است؛ همتای پارسی این است: ناژیور nāživar (سغدی با میانوند [ی] و پسوند ور)***فانکو آدینات 0916...
غوطه ور. [ طَ / طِ وَ ] (ص مرکب ) آنکه در آب فرورود. غواص . (ناظم الاطباء). فرورونده در آب . به آب فروشونده . غوطه خورنده . غوطه زننده . سر به ...
غوطه گاه . [ طَ / طِ ] (اِ مرکب ) جای غوص و فرورفتن در آب . (ناظم الاطباء). جای غوطه خوردن .جای فرورفتن . رجوع به غوطه و غوته شود : کشید از...
غوطه باز. [ طَ / طِ ] (نف مرکب ) غواص و فرو شونده در آب . (ناظم الاطباء).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۴ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.