گفتگو درباره واژه گزارش تخلف غوط نویسه گردانی: ḠWṬ غوط. [ غ ُ ] (اِخ ) غوت . معرب گت ۞ . نام قومی از ژرمن . رجوع به گت شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه واژه معنی غوط غوط. [ غ َ ] (ع مص ) کندن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). غوط حفره ؛ کندن آن . (از اقرب الموارد). || درآمدن چیزی در چیزی . (منتهی الارب ). داخل ... غوط غوط. (ع اِ) ج ِ غَوط (در معنی اسمی ) و غاط. رجوع به غَوط و غاط شود. غوت غوت . (اِ) فلاخن ، و آن چیزی است که شبانان از پشم بافند و بدان سنگ اندازند. (از برهان قاطع)(انجمن آرا) (آنندراج ). سنگ انداز بود و آن را فلا... غوت غوت . [ غ ُ ] (اِخ ) غوط. تلفظی از گت ۞ . نام قومی از ژرمن . رجوع به گت و قاموس الاعلام ترکی شود. قوط قوط. [ ق َ ] (ع اِ) رمه ٔ گوسفندان یا صد گوسفند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). ج ، اقواط. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). قوط قوط. (اِخ )دهی است به بلخ . (منتهی الارب ) (از معجم البلدان ). قوط قوط. [ ق ُ] (اِخ ) قومی از مردم اندلس . هرشیوش گوید: این قوم از فرزندان ماغوغ بن یافث بن نوح هستند و گویند از نسل قوطبن حام بن نوح میباشند... قوت قوت . [ ق َ ] (ع مص ) خورش دادن و روزی دادن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). قاته قوتا و قیاتة؛ عاله و اعطاه القوت و رزقه . (ا... قوت قوت . (ع مص ) رجوع به قَوت و قیاتة شود. || (اِ) خوراک . غذا. || خورش به اندازه ٔ قوام بدن انسان . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) . روز... قوت قوت . [ ق ُوْ وَ ] (ع اِ) قوة. نیرو. قدرت . توانایی . (آنندراج ). توان . زور : قوت جبریل از مطبخ نبودبود از دیدار خلاق ودود. مولوی .دل بدو دادند... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود