غوط
نویسه گردانی:
ḠWṬ
غوط. [ غ َ ] (ع مص ) کندن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). غوط حفره ؛ کندن آن . (از اقرب الموارد). || درآمدن چیزی در چیزی . (منتهی الارب ). داخل شدن . فرورفتن .یقال : هذا رمل تغوط فیه الاقدام . غَیط. || غوط انساع دابه ؛ چسبیدن دوال و تنگ چارپا به شکم وی و فرورفتن در آن . غاط انساع الدابه ؛ لزقت ببطنها قدخلت فیه . || غایب و ناپدید شدن و دور گردیدن . غاط الرجل فی الوادی ؛ مرد در بیابان ناپدید شد.(از اقرب الموارد). فرودآمدن به زمین نشیب . (المصادر زوزنی ). || فرورفتن در آب . انغماس . (از اقرب الموارد). || خالی شدن شکم از مدفوع .(دزی ج 2 ص 231). || (اِ) ثرید. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). ثریدة. (اقرب الموارد).نان پاره های ترشده در آبگوشت و شوربا. رجوع به ثرید و ثریده شود. || زمین پست فراخ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). غوط و غاط بمعنی زمین پست و پهناور. ج ، غوط، اَغواط، غیطان ، غِیاط. (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
غوط. (ع اِ) ج ِ غَوط (در معنی اسمی ) و غاط. رجوع به غَوط و غاط شود.
غوط. [ غ ُ ] (اِخ ) غوت . معرب گت ۞ . نام قومی از ژرمن . رجوع به گت شود.
غوت . (اِ) فلاخن ، و آن چیزی است که شبانان از پشم بافند و بدان سنگ اندازند. (از برهان قاطع)(انجمن آرا) (آنندراج ). سنگ انداز بود و آن را فلا...
غوت . [ غ ُ ] (اِخ ) غوط. تلفظی از گت ۞ . نام قومی از ژرمن . رجوع به گت و قاموس الاعلام ترکی شود.
قوط. [ ق َ ] (ع اِ) رمه ٔ گوسفندان یا صد گوسفند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). ج ، اقواط. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
قوط. (اِخ )دهی است به بلخ . (منتهی الارب ) (از معجم البلدان ).
قوط. [ ق ُ] (اِخ ) قومی از مردم اندلس . هرشیوش گوید: این قوم از فرزندان ماغوغ بن یافث بن نوح هستند و گویند از نسل قوطبن حام بن نوح میباشند...
قوت . [ ق َ ] (ع مص ) خورش دادن و روزی دادن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). قاته قوتا و قیاتة؛ عاله و اعطاه القوت و رزقه . (ا...
قوت . (ع مص ) رجوع به قَوت و قیاتة شود. || (اِ) خوراک . غذا. || خورش به اندازه ٔ قوام بدن انسان . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) . روز...
قوت . [ ق ُوْ وَ ] (ع اِ) قوة. نیرو. قدرت . توانایی . (آنندراج ). توان . زور : قوت جبریل از مطبخ نبودبود از دیدار خلاق ودود. مولوی .دل بدو دادند...