اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

غوطة

نویسه گردانی: ḠWṬ
غوطة. [ طَ ] (اِخ ) غوطه ٔ دمشق ۞ . شهر دمشق یا شهرستانی است از آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نام ناحیتی که دمشق جزء آن است . پیرامون آن 18 میل است و کوههای بلند آن را از هر سو فراگرفته اند، بخصوص قسمت شمالی آن که کوههایی بسیار بلند دارد. آبهای غوطه از همین کوهها بیرون آیند و نهرهایی تشکیل دهند و باغها و کشتزارها را سیراب کنند. سرزمین غوطه همه درختان وچشمه ها است و مزارع مستغل در آنجا کم است . این ناحیه یکی از زیباترین و باصفاترین شهرهای دنیا، و یکی از جنات اربعه ٔ روی زمین یعنی صغد (سغد)، ابلة، شعب بوان و غوطه ، و بهترین آنهاست . ابن قیس رقیات گوید:
اجلک اﷲ و الخلیفة بالَ
َغوطة داراً بها بنوالحکم
المانعو الجار أن یضام ، فما
جار دعا فیهم بمهتضم .
و نیز گوید:
اقفرت منهم الفرادیس فالغو
طة ذات القری و ذات الظلال
فضمیر فالماطرون فحورا
ن قفار بسابس الاطلال .

(از معجم البلدان چ دار صادر - دار بیروت ).


غوطه باغهایی است که دمشق را احاطه کرده اند و از رودخانه ٔ بَرَدی سیراب میشوند. در این باغها میوه هایی بسیار خوش و مطبوع بخصوص زردآلو به بار می آیند. در زمانهای بسیار قدیم این ناحیه مسکن بنی غسان بوده است . (از اعلام المنجد). رجوع به قاموس الاعلام ترکی ، فهرست الحلل السندسیة ج 1 و 2، تاریخ سیستان ص 133، فهرست حبیب السیر چ خیام ، الموشح ص 142، فهرست العقد الفرید، نخبة الدهر دمشقی ، نزهة القلوب چ لیدن ج 3 ص 79 و 129 و 249، المعرب جوالیقی ص 59 حاشیه ٔ 1 و کتاب غوطة دمشق تألیف محمد کردعلی چ دمشق 1952 م . شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
غوته .[ ت َ / ت ِ ] ۞ (اِ) غوطه . سر فروبردن به آب به تمامی تن . (از فرهنگ اوبهی ). غوطه کردن . (فرهنگ اسدی ). سر به آب فروبردن و فرورفتن...
غوته . [ غ ُ ت َ ] (اِخ ) تلفظ ترکی گتا ۞ . شهری در آلمان . رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
غوطه ای . [طَ / طِ ] (ص نسبی ) در تداول بنایان ، طرز ریختن ملاطیا دوغاب در میان بنا، که همه ٔ درزها را فراگیرد.
غوطه واژه ای عربی است که پسوند پارسی ور به آن افزوده شده است؛ همتای پارسی این است: ناژیور nāživar (سغدی با میانوند [ی] و پسوند ور)***فانکو آدینات 0916...
غوطه ور. [ طَ / طِ وَ ] (ص مرکب ) آنکه در آب فرورود. غواص . (ناظم الاطباء). فرورونده در آب . به آب فروشونده . غوطه خورنده . غوطه زننده . سر به ...
غوطه گاه . [ طَ / طِ ] (اِ مرکب ) جای غوص و فرورفتن در آب . (ناظم الاطباء). جای غوطه خوردن .جای فرورفتن . رجوع به غوطه و غوته شود : کشید از...
غوطه باز. [ طَ / طِ ] (نف مرکب ) غواص و فرو شونده در آب . (ناظم الاطباء).
غوطه خور. [ طَ / طِ خوَرْ / خُرْ ] (نف مرکب ) آنکه در آب غوطه خورد. غواص . (ناظم الاطباء). غوطه خوار. غوطه ور. فرورونده در آب . سر به آب فروبرن...
غوطه خوار. [طَ / طِ خوا / خا ] (نف مرکب ) آنکه در آب غوطه خورد. فرورونده در آب . غوته خوار. غوطه خور. غوطه ور. سر به آب فروبرنده . رجوع به غوط...
غوطه خوری . [ طَ / طِ خوَ / خ ُ ] (حامص مرکب ) فرورفتگی در آب و غرق شدگی . (ناظم الاطباء). عمل شخص غوطه خور و غواص . سربه آب فروبردن . فرورفتن...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۴ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.