اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

غیاث

نویسه گردانی: ḠYAṮ
غیاث . (ع اِ) فریادرس . (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). چیزی که بدان مخلصی یابند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). آنچه خدای ترا بدان پناه دهد. (از اقرب الموارد). اصل آن غواث بوده است و او را به یاء قلب کرده اند. (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). غَوث . ثِمال :
ایا غیاث ضعیفان و غیث درویشان
به باغ مدح تو بر شاخ معرفت بارم .

خاقانی (دیوان چ سجادی ص 287).


غیاث ملت اقضی القضاة عزالدین
که بحر دستش زرین بخار میسازد.

خاقانی .


یا غیاثی عند کل کربة
یا معاذی عند کل شهوة.

مولوی (مثنوی ).


|| (اِمص ) فریادرسی .(منتهی الارب ). اغاثه . (متن اللغة). || فریادخواهی . (منتهی الارب ). پناه و یاری خواستن . اسم مصدر است . (از متن اللغة).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۶۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۱ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
غیاث استرآبادی . [ ث ِ اِ ت َ / ت ِ ] (اِخ ) (مولانا...) ازمردم استرآباد بود و در همین ولایت با صادقی کتابدارصاحب مجمعالخواص مصاحبت داشت . این...
غیاث المستغیثین . [ ثُل ْ م ُ ت َ ] (اِخ ) نامی از نامهای باریتعالی به معنی فریادرس فریادخواهان : ندارم طاقت تیمار چندین اغثنی یا غیاث المست...
قاضی غیاث الدین . [ ثُدْ دی ] (اِخ ) شکراﷲ فرزند ارشد قاضی عبدالرحمان است که پس از پدر متکفل منصب قضاء گردید. (حبیب السیر چ قدیم جزء 4 از ...
غیاث الدولة و الدین . [ ثُدْ دَ ل َ ت ِ وَدْ دی ] (اِخ ) لقب بعض سلجوقیان از ملوک بنگال که بر سکه های آنان نقش شده است . (از النقود العربی...
غیاث السلطنة و الدین . [ ثُس ْ س َ طَ ن َ ت ِ وَدْ دی ] (اِخ ) میرزا بایسنقر. رجوع به بایسنقر، میرزا بایسنقر، تاریخ حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 59...
غیاث الاسلام و المسلمین . [ ثُل ْ اِ وَل ْ م ُ ل ِ ] (ع اِ مرکب ) لقبی بود که به پادشاهان و امرا میدادند. رجوع به سندبادنامه ص 8 و گلستان س...
غیاص . (ع مص ) در آب فروشدن . (منتهی الارب ). فرورفتن در آب . زیر آب رفتن . غوص . غیاصة. مَغاص . (از اقرب الموارد). رجوع به غوص و غیاصة شود.
قیاس . (ع اِ) ج ِ قوس . (از اقرب الموارد). رجوع به قوس شود. || (مص ) به ناز خرامیدن . (از اقرب الموارد). || اندازه گرفتن . (منتهی الارب )...
قیاس . [ ق َی ْ یا ] (ع ص ) اسب تازنده . (منتهی الارب ). الذی یرسل الخیل . (اقرب الموارد).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.