اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

غیاص

نویسه گردانی: ḠYAṢ
غیاص . (ع مص ) در آب فروشدن . (منتهی الارب ). فرورفتن در آب . زیر آب رفتن . غوص . غیاصة. مَغاص . (از اقرب الموارد). رجوع به غوص و غیاصة شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۶۳ مورد، زمان جستجو: ۱.۶۶ ثانیه
غیاث . (ع اِ) فریادرس . (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). چیزی که بدان مخلصی یابند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). آنچه خدای ترا بدان پن...
غیاث . (اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی . فریادرس بندگان . (مهذب الاسماء). غیاث المستغیثین نیز گویند.
غیاث . (اِخ ) جدی جاهلی است ، و بنی غیاث بطنی از جذام اند از قحطانیه . مساکن آنان در حوف ، واقع در مصر بوده است . (از اعلام زرکلی چ 1346 هَ ...
غیاث . (اِخ ) قریه ای است در نیم فرسنگی مغرب شهر داراب . (فارسنامه ٔ ناصری ).
غیاث . (اِخ ) ابن ابراهیم تمیمی کوفی . از رواة حدیث و تابعی است . رجوع به ذکر اخبار اصبهان ج 2 ص 150 شود. سیوطی در تاریخ الخلفاء گوید: غیاث ...
غیاث . (اِخ ) ابن ابراهیم نخعی . محدث است ضعیف .(منتهی الارب ). محدثی متروک است . (از تاج العروس ).
غیاث . (اِخ ) ابن ابی شیبة حبرانی . شیخی است از برای بشربن اسماعیل . (از تاج العروس ).
غیاث . (اِخ ) ابن المسیر. رجوع به غیاث بن مسیر شود.
غیاث . (اِخ ) ابن جعفر. وی مستملی ابن عینیه بود. (از تاج العروس ).
غیاث . (اِخ ) ابن حَکَم . شیخی است از برای حرمی بن حفص . (از تاج العروس ).
« قبلی صفحه ۱ از ۲۷ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.