غیاث الدین
نویسه گردانی:
ḠYAṮ ʼLDYN
غیاث الدین . [ ثُدْ دی ] (اِخ ) (خواجه ...) محمد کججی . برادر کوچک خواجه امیربیک مهردار کججی (سردفتر اهل حساب شاه طهماسب ) بود. مدتی در عراق عرب به امر وزارت اشتغال داشت . گویند شاعری قصیده ای در مدح او گفت و بی جهت زبان به هجو او گشاد، خواجه این قطعه را در جواب او سرود و نزد وی فرستاد:
بمدح آنچه افزودیم در کمال
ز هجوی که گویی همان کم شود
زدم لابه ٔ سگ چه شادی رسد
که از عوعوش موجب غم شود.
و نیز گوید:
خموشیم شب هجران ز بیوفائی نیست
که ناله را به لبم قوت رسایی نیست
دل شکسته ٔ ما را شراب کرد علاج
شکست توبه ٔ من کم ز مومیایی نیست .
(از دانشمندان آذربایجان تألیف محمدعلی تربیت ص 287).
و رجوع به تحفه ٔ سامی ص 57 و صبح گلشن ص 300 شود.
واژه های همانند
۱۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
غیاث الدین . [ ثُدْ دی ] (اِخ ) محمدبن سام . رجوع به غیاث الدین غوری شود.
غیاث الدین . [ ثُدْ دی ] (اِخ ) محمدبن (خواجه ) قطب الدین سلیمانشاه . رجوع به غیاث الدین محمود و تاریخ گزیده چ لندن ص 620 شود.
غیاث الدین . [ ثُدْ دی ] (اِخ ) محمدبن محمودبن ملکشاه بن الب ارسلان . از سلجوقیان عراق . وی درمحرم سال 548 هَ . ق . به دعوت امرا به همدان ...
غیاث الدین . [ ثُدْ دی ] (اِخ ) محمدبن ملکشاه بن الب ارسلان ، مکنی به ابوشجاع . ششمین از سلجوقیان بزرگ ایران . نخست حاکم بغداد بود (492 هَ ....
غیاث الدین . [ ثُدْ دی ] (اِخ ) (ملک ...) محمدبن ملک شمس الدین . او از ملوک آل کرت بود. به سال 707هَ . ق . از جانب اولجایتو سلطان به امارت ...
غیاث الدین . [ ثُدْ دی ] (اِخ ) محمدبن ملک ظاهر (غازی )بن صلاح الدین یوسف .از پادشاهان ایوبی حلب ، پس از فوت پدر در سن 4سالگی پادشاه شد (61...
غیاث الدین . [ ثُدْ دی ] (اِخ ) (امیر...) محمدبن (امیر) یوسف (متوفی به سال 927 هَ . ق .). از علمای معروف و از بزرگان عهد سلطان حسین میرزا و ...
غیاث الدین . [ ثُدْ دی ] (اِخ ) (خواجه ...) محمد دهدار. از امرای عهد سلطان حسین میرزا بایقرا بود. رجوع به تاریخ حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 189 و...
غیاث الدین . [ ثُدْ دی ] (اِخ ) (سید...) محمد صدر. از بزرگان عهد سلطان حسین میرزا بایقرا بود. رجوع به تاریخ حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 237 شود.
غیاث الدین . [ ثُدْ دی ] (اِخ ) (خواجه ...) محمد علیشاهی . وزیر سلیمان خان که از طرف امیر شیخ حسن چوپانی به سلطنت موسوم شده بود. پس از مرگ...